وی از جمله دانشجویانی بود که در تسخیر سفارت آمریکا پس از پیروزی انقلاب نقش داشت و با آغاز جنگ وارد جبهه دیگری علیه مبارزه با کفر شد.

محسن سال ۶۰ فرماندهی گردان حبیب بن مظاهر از لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) را بر عهده داشت و با تشکیل تیپ ۱۰ سیدالشهدا(ع) فرماندهی این تیپ را برعهده گرفت و سرانجام در ۱۰ اردیبهشت سال ۶۱ در حالی که ۲۲ سال داشت به شهادت رسید.

شهید محسن وزوایی روزهای حضور در لانه جاسوسی

شهید محسن وزوایی روزهای حضور در لانه جاسوسی

شهید محسن وزوایی روزهای حضور در لانه جاسوسی

شهید محسن وزوایی روزهای حضور در لانه جاسوسی

شهید محسن وزوایی روزهای حضور در لانه جاسوسی

شهید محسن وزوایی روزهای حضور در لانه جاسوسی

شهید محسن وزوایی در کنار شهید عباس ورامینی

*وصیت نامه شهید محسن وزوایی

بسم الله القاصم الجبارین

از شهادت واهمه ای نداریم. این منتهای آرزوی ماست. در جبهه ها مشاهده می کنم که چگونه خداوند به کمک رزمندگان اسلام می شتابد و آنها را نصرت می دهد. به یاد دارم که در بهار سال ۱۳۶۰ طی عملیات دوم بازی دراز، با وجود آنکه تنها شش نفر بودیم، بر سیصد نفر غلبه کردیم. در جبهه ها روحیه ی ایمان و ایثار آنچنان تجلی پیدا می کند که برای بی خبران از این معانی اصلا قابل تصور نیست.هنگامی که در بخشی از عملیات حرف از داوطلب برای شهادت به میان می اید،خدا گواه است، بین برادران بر سر اجابت ان دعوا می افتد.اینها همگی ارزشهایی هستند که مکتب اسلام به بشریت ارزانی داشته.از آنجا که این حقیر بزرگترین افتخار خودم را عبودیت به درگاه حضرت احدیت می دانم،می خواهم بگویم:

ای عارفان! ای عاشقان لقاءالله! ای معلمین اخلاق! و ای تمامی کسانی که مشغول ریاضت کشیدن برای نزدیکی به در گاه خدا هستید! به جبهه ها بیایید تا ببینید که چگونه برادران شما به ان درجه از نزدیکی به ساخت قرب خداوندی رسیده اند که جوان تازه داماد پس از سه ساعت که از ازدواجش می گذرد، سراسیمه در جبهه حاضر می شود.آخر در کدامین مکتب چنین ارزش هایی را سراغ دارید؟

خدا را شاهد میگیرم هنگامی که طی عملیات سوم بازی دراز،روز ۱۴ شهریور ۱۳۶۰در سرپل ذهاب به واسطه اصابت گلوله تانک دشمن زخمی شده بودم،خون زیادی از بدنم بر زمین ریخته شده بود.وقتی بنا به مشیت اللهی نجات پیدا کردم، در بیمارستان زجر و عذاب زیادی متحمل شدم، ان گونه که شاید قابل تصور نباشد،طوری که در یک شب ۱۰ عدد امپول”والیوم ۱۰″ به من تزریق شد تا کمی ارام گرفتم. ام هنگامی که درد می کشیدم ، در عین زجر بدنی، از لحاظ روحی و معنوی لذت می بردم و احساس هرچه سبک تر شدن می کردم. مواقعی که پرستار مراقب من به طعنه و تمسخرمیگفت:” برای که این کارها را کردی؟ برای چه خودت را به این روز انداختی؟”

دلم برای جهالت و بی خبریش می سوخت.بر ملامت او صبر کردم و به او گفتم: ” توکل من به خداست و خدا خودش درست می کند.”

همین طور هم شد. والله وقتی کمی از فشار کارم کم می شد، در خودم احساس ضعف و کوچکی می کردم.

ای ملت شهید پرور ایران!

امروز، در شرایطی هستیم که لحظه ای غفلت، خیانت به اسلام و قران است. باید تا انجا که در توان داریم، برای خدا کوشش کنیم. امروز تمامی مزدوران و طاغوتیان به مقابله با انقلاب عزیز اسلامی برخاسته اند.در راس تمامی اینان، به تعبیر امام “شیطان بزرگ امریکاست” و به دنبال او تمامی وابستگان دیگرش.

پس، از خدا غافل مشوید، که پشیمانی سودی نخواهد داشت. ما به تعبیر امام ،”باید به تکلیف عمل کنیم” اگر توانستیم دشمن را در هم بکوبیم پیروز می شویم و اگر کشته هم بشویم ، شهید هستیم، این نیز خود پیروزی است.پس ما نباید نگرانی داشته باشیم.

امت ما باید بداند از بزرگترین خطراتی که انقلاب را تهدید می کند، آفت نفوذ خطوط انحرافی در خط اصلی انقلاب، یعنی”خط امام” است.پس امام را دنبال کنید و امام را تنها نگذارید .شما امت مسلمان ایران در تاریخ جهان نمونه هستید.شما فرزندانی تربیت کرده اید که شهادت را بالاترین سعادت خود می شمارند و در تمامی مصاف ها،فطروی پشتوانه ی الهی حساب می کنند.شکست در راه چنین حرکتی مفهومی ندارد.

خدا را شکر می کنم که نعمت زجر کشیدن در راهش را نصیبم نمود.

خدا را شکر می کنم که نعمت شرکت در عملیات، به منظور روشن کردن سرزمین های سرد و بی روح گشته از لوث وجود صدامیان اشغالگر را به نور خدایی، نصیبم فرمود.از خدا می خواهم که شهادت را در راهش نصیبم فرماید و انگاه که به مشیت الهی از این دنیای فانی رفتم،در زمره ی شهیدان به حساب ایم.

از خدا می خواهم که مرا به حال خود وام گذارد که بنده ای حقیر و بون هستم.

پروردگارا! به درگاه کسی غیر از تو نمی توانم روی بیاورم.

اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک

در خاتمه ، اگر توانستید جنازه ام را به دست بیاورید، ان را روی زمین های دشمن بیندازید تا اقلا جنازه ی من کمکی به حاکمیت اسلام کرده باشد.

انشالله

و من الله توفیق

۲۶ اسفند ۱۳۶۰

ساعت ۱۱ شب

جبهه دزفول

حقیر محسن وزوایی