هر چند که فرزند یا نوه دیااکو ” فره اورتیش یاخشتریته” بعد از وی به فکر توسعه طلبی افتاد و بعد از ۲۲ سال سلطنت بر مردم ماد در جنگی با آشوریان درسال ۶۵۲-۳ قبل از میلادکشته شد و در محلی که امروزه در ۱۰ کیلومتری شهر ” سابلاغ یا مهاباد” در جنوب دریاچه ی ارومیه در دهی به نام اندرقاش قرار دارد، مدفون شد و کیاکسار یا هوخشتره نوه ی خشتریته یا فراورتیش به حکومت ماد ادامه داد.
و هرودوت در مورد چگونگی از میان برداشتن سکاها میگوید، کیاکساریا هوخشتره با برنامه های قبلی سران سکائی را به میهمانی فراخواند و به لطایف الحیل ، مشروب زیادی به آنها خوراند و آنگاه که سرازپا نمیشناختند، همه ی آنها را یکجا کشتند و سکاها که دیگر فرماندهی نداشتند شر آنها ازسرزمین ماد کنده شد.
کیاکسار در حالیکه نیرومندترین کشور آن زمان را از خود باقی گذاشت، درگذشت و پسرش ” ایخ تویگو” که یونانی ها او را آستیاگس و بابلی ها او را ” آژدیدهاگ ” میخواندند برتخت سلطنت امپراطوری ماد تکیه زد.
مورخین دنیای باستان مثل “هرودوت” “کتسیاس” ” گزنفون” ” دیودور” ” نیکولای دمشقی” و ” فوتیوس ” مجموعا درباره ی سلطنت “آژیدهاگ” بیش تر از آنچه به وقایع توجه کنند ، به داستان پردازی پرداخته اند.
مثل گفته کتسیاس که ” کوروش پسر یک فرد عادی بوده و به تحریک یک برده فراری مادی ، علیه آژیدهاگ قیام کرد و…”
دکتر فاروق صفی زاده درکتاب تاریخ ایران به این نتیجه رسیده است که :
در راس بزرگان ماد،وزیر آژیدهاگ به نام “هارپاگ “قرارگرفته بود که موذیانه و زیرکانه اقدامات مخالفین را رهبری می کرد و آژدیدهاگ که مردی سلیم النفس و طرفدارعامه بودمدت ها بدون هیچ گونه جنگی زندگی کرده… و راحت طلب شده بود، غافل از دسیسه بازیهای اطرافیان بود، اما درباره ی رقیب وی (کوروش) که سابقه اش مثل اغلب بزرگان دیگر تاریخ در پرده ای ازداستان های اساطیری قراردارد، دو روایت گفته میشود، یکی اینکه کوروش نوه ی دختری آژیدهاک(ایخ توویگو) بوده که ازدختر دوم وی به نام ماندانا به وجودآمده بود، روزی آژیدهاگ درخواب می بیند که ازشکم دخترش درختی روئیده که سرتاسر آسیا را پوشانده و چون با معبران در میان نهاد، گفتند که از ماندانا پسری به دنیا خواهدآمدکه بر سراسرآسیا مسلط خواهدشد وحتی پادشاهی تو را هم در برخواهد گرفت.
او وقتی این تعبیر را شنید، ماندانا را برای اینکه خطری ایجاد نکند به امیرزاده ی گمنامی در ” پارس” به نام” کمبوجیه” به زنی داد و وقتی از او پسری به دنیا آمد، به هارپاگ وزیر دستورداد تا او را از بین ببرد، ولی هارپاگ که نمی خواست دست خود را به خون طفلی معصوم آلوده کند، او راکه همان کوروش بودبه چوپانی داد که این وظیفه را انجام دهد،اما برحسب اتفاق همسرچوپان فرزندی مرده به دنیا آورد و به محض آگاهی از تکلیفی که به شوهرش کرده بودند،کوروش رابه فرزندی برداشت وطفل مرده را به جای وی کشته نشان داد.
نکته(نگارنده): “تاریخ کشورمان انباشته از اطلاعات ووقایع وحوادث و…میباشدکه هرمحققی به شکلی آن را گردآوری کرده وبه رشته تحریر درآورده واین سبب بعضی تناقض اندک دردمعرفی تاریخ سال، نگارش و القاب شده است.
درضمن به علت حجم مطالب مجبور به خلاصه نویسی واندکی تغییردرمتن ها شدیم.”
ادامه دارد…
نوشته: نیلوفر نوروزی