به نقل از وبلاگ کوچه شهید /

سردار شهید حسن درویش

موسس تیپ ۱۷ علی بن ابیطالب قم و تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی

سردار شهید حسن درویش از ابتدای جنگ در میادین نبرد حضور یافت. او ابتدا فرماندهی هدایت چند قبضه خمپاره انداز در جبهه شوش دانیال را در سال ۱۳۵۹ بر عهده داشت. سپس به دلیل شایستگی خود به عنوان جانشین فرمانده محور عملیاتی آن منطقه منصوب گردید. قبل از عملیات فتح المبین بنا به دستور فرمانده کل سپاه، سردار محسن رضایی مأمور تشکیل و فرماندهی تیپ ۱۷ قم (که بعدها به لشکر تبدیل شد و ۱۷ علی بن ابیطالب نام گرفت) شد .او ظرف مدت بیست روز این تیپ را تشکیل داد و به عنوان فرمانده تیپ در عملیات های فتح المبین، بیت المقدس و رمضان حضور یافت.

۱۰خردادماه ۱۳۶۳؛ رودخانه دزفول

ایستاده از چپ نفر اول شهید حبیب اله شمایلی و نفر پنجم شهید مهدی زین الدین
نشسته از راست نفر سوم شهید حسن درویش

در حین مرحله سوم عملیات رمضان از سوی قرارگاه کربلا به سردار شهید حسن درویش ابلاغ شد که تیپ ۱۷ قم را به سردار شهید مهدی زین الدین تحویل دهد و تیپ دیگری را تشکیل و سازماندهی کند. سردار شهید حسن درویش ابلاغ فرماندهی کل را اجرا کرد و به همراه تعدادی از یاران قدیمی اش یعنی سردارانی چون محمود پریشانی، حشمت حسن زاده، عبدالعلی بهروزی، حبیب اله شمایلی، خداداد اندامی و … تیپ دیگری را بنیان گذاری کرد. مدت کمی پس از تشکیل تیپ، سردار شهید حسن درویش به همراه دیگر یاران، به دلیل ارادت خالصانه شان به ائمه معصوم(علیه السلام) تصمیم گرفتند نام تیپ را به نام مبارک حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام) مزین کنند؛ به همین خاطر پیشنهاد خود را به فرماندهی کل اعلام و پس از تأیید ایشان آن تیپ را امام حسن مجتبی(علیه السلام) نام گذاری کردند و در عملیات های محرم و والفجر مقدماتی به عنوان فرمانده تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی(علیه السلام) حضور یافت.

مدتی بعد به لبنان رفت تا تجارب نظامی  خود را به رزمندگان مبارز لبنانی و فلسطینی منتقل نماید و با ارائه ی آموزش های نظامی، آنها را در پاسداری از مرزهای ممالک اسلامی یاری نماید. و سرانجام در عملیات بدر مزد زحمات و تلاش های صادقانه و مخلصانه خود را گرفت و به جمع یاران شهید خود خصوصاً فرمانده و مرشدش سردار سرلشکر پاسدار شهید دکتر مجید بقایی، فرمانده قرارگاه کربلا که همواره خود را کمترین شاگرد مکتب او می نامید، پیوست. روحش شاد، یادش گرامی و نام نیکویش تا همیشه تاریخ بر تارک مبارزات درخشان امت اسلامی ایران جاودانه باد.

جبهه ی شوش دانیال

از راست نفر اول شهید دکتر مجید بقایی، نفر سوم شهید حسن درویش و نفر چهارم شهید حیدرعلی طالبی (میرزا)

شهادت مجید بقایی و حسن باقری

بهمن ماه ۱۳۶۱ ساعت ۲ بعد از ظهر زنگ خانه به صدا در می آید. پدر که نزدیکترین نفر به درب است، آن را باز می کند. خودرویی و دو نفر که متواضعانه سلام می کنند، کادر چشم هایش را پر می کند؛ یکی از آنها در حالی که لبخندی صمیمی بر لب دارد، با دو دست نامه ای تقدیم می کند. آنگاه آنها خداحافظی می کنند و می روند. آنقدر غرق نامه می شود که رفتن آنها را متوجه نمی شود. چرخی می خورد و به درون خانه می رود.

چیزی غریب در دلش و التهابی شدید از جستجو در درونش شکوفه می زند. نامه از طرف ریاست جمهور، حضرت آیت الله خامنه ای است و او متعجبانه پشت و روی پاکت نامه را خوب نگاه می کند. با خود می گوید: رئیس جمهور کجا و منزل ما کجا؟ شاید نامه مال کسی دیگر است و آنها اشتباهی آن را آورده اند، ولی آدرس دقیقا درست است؛ نامه مربوط به پسرش حسن است، اما او بی آنکه متوجه باشد، حریصانه نامه را باز می کند و آن را می خواند:

بسمه تعالی

برادر حسن درویش فرمانده لشکر ۱۵امام حسن(علیه السلام)

شهادت پاسداران عزیز و سرافراز و سرخ رویان دنیا و آخرت، برادران حسن باقری و مجید بقایی و برادران شهید همراه آنان را به شما همسنگر مقاومشان تبریک و تسلیت می گوییم و یاد همه کبوتران خونین بال انقلاب اسلامی را گرامی می داریم.

امیدوار به رحمت خدا و مطمئن به پیروزی نهایی، راه آن عزیزان را تا پایان ادامه دهید.

«و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مومنین»

سیدعلی خامنه ای، رئیس جمهوری اسلامی ایران

جبهه ی شوش دانیال

از راست نفر اول شهید حسن درویش در کنار مقام معظم رهبری

امضای حضرت آیت الله خامنه ای در پایین نامه برق شادی را در چشمان پدر به همراه می آورد. ولی متعجبانه هنوز به عنوان نامه خیره شده است. همانجایی که نوشته شده: برادر حسن درویش، فرمانده لشکر ۱۵ امام حسن(علیه السلام). پدر با خود می گوید: آیا درست نوشته اند؟ حسن پسرم فرمانده لشکر است؟ ولی چرا هر وقت می پرسیدم در جبهه چه کاره ای هیچ وقت جواب درستی به من نمی داد و فقط می گفت: مثل همه بسیجی ها پست می دهم. روی به آسمان می کند و در حالی که همچنان خوشحال است، زیر لب می گوید: خدایا شکر که پسرم فرمانده لشکر توست و بعد به تندی مثل بچه ای که ناشی گرانه بخواهد خطایش را بپوشاند، در نامه را می بندد و در حیاط خانه، نامه را به حسن می دهد. حسن نگاهی مشکوک به نامه می کند. آن را باز می کند و می خواند متعجبانه می پرسد:

پدر؛ در نامه باز بود؟

نه بسته بود.

پس کی آن را باز کرد؟

پدر با شرمساری می گوید: ببخش فرزندم من آن را باز کردم.

مثل کسی که دوست نداشته باشد، جواب مثبت بشنود، می پرسد: حتما آن را هم خوانده ای؟

پدر با همان لحن شرمساری می گوید: بله فرزندم و فهمیدم که تو فرمانده ای؛ چیزی که همیشه از من پنهان کرده بودی.

حسن عقب عقب می رود و به جایی تکیه می دهد و می گوید: من فقط برای اسلام و اجرای احکام قرآن به سپاه رفته ام. به من فرمانده نگویید. من خاک پای بسیجیانم، من فقط یک خدمتگزارم. حضرت امام با آن عظمت روحی اش می گوید: به من رهبر نگویید خدمتگزار بگویید و من که خاک پای اویم به خود لقب فرمانده بدهم؟

ولی پدر با لبخند رضایت بخشی مثل کسی که قند در دلش آب کرده باشند، همچنان به حسن می نگرد؛ نگریستنی که هیچ شباهتی با نگاه های پیشینش ندارد.

سردار شهید حسن درویش در محضر امام خمینی

سردار شهید حسن درویش درفرازهایی از وصیت نامه اش می نویسد:

دشمنان اسلام بدانند؛ آنهایی که در ظاهر آدم و در باطن حیوان هستند، انقلاب اسلامی شکست نخورد و انشاء الله نمی خورد، که این فرموده حضرت روح الله است، چرا که او بود که گردنکشی های شما را با توکل بر خداوند و عشق به اسلام کوتاه کرد. دوست داران اسلام نیز بدانند که تنها راه تداوم این حرکت خدایی، توکل به خدای رحمان است؛ توکل کنید.

شوش دانیال

از چپ نفر اول شهید حسن درویش و نفر دوم شهید حبیب اله شمایلی

بهبهان؛ بزرگداشت سردار شهید دکتر مجید بقایی

از چپ شهید حسن درویش، احمد غلامپور، امین شریعتی و محسن رضایی

شماره ۹ تصویر سردار شهید حسن درویش در جمع فرماندهان

اسفندماه ۱۳۶۳؛ اسکله شط علی

از راست شهید احمد اردلان، حسن سرخه و سردار شهید حسن درویش چند ساعت قبل از شهادت