حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با برخی خانواده شهدای مدافع حرم که گزارشی از آن امروز در سایت khamenei.ir منتشر شد، سخنان مهمی ایراد کردند که متن منتشر شده آن را در زیر می خوانید:
– اینهایی که می روند (مدافعان حرم)، یکی از احساسات و روحیه شان همین است که می خواهند از حریم اهل بیت (علیهم السلام) دفاع کنند. پدرها و مادرهایشان هم همین طور.
در اظهاراتی که یکی از مادران شهدا خطاب به حضرت زینب داشت این بود که: «من محمدحسین خودم را دادم به شما!» این خیلی باارزش است؛ آن غیرتی که نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) که در هر مؤمنی باید وجود داشته باشد». – دوّمین خصوصیّت بصیرت است. کسانی که این بصیرت را ندارند با خودشان می گویند: اینجا کجا، سوریه و حلب کجا؟ این بر اثر بی بصیرتی است.
[حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام] فرمود که فَوَاللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا.» نباید منتظر ماند که دشمن بیاید داخل خانه ی آدم، بعد آدم به فکر دفاع از او و خانه بیفتد. دشمن را باید در مرزهای خودش سرکوب کرد. – افتخار جمهوری اسلامی، امروز این است که ما در مجاورت مرزهای رژیم صهیونیستی و بالاسر آنها نیرو داریم: نیروهای حزب الله یا نیروهای مقاومت یا نیروهای اَمَل.
اینکه اینها این قدر ناراضی هستند و می گویند جمهوری اسلامی چرا دخالت می کند، به این خاطر است؛ ما امروز آنجا بالاسر اینها نیرو داریم. این خیلی افتخار بزرگی برای اسلام و جمهوری اسلامی است.
جوانهایی که رفتند به سوریه و عراق و عمدتاً به سوریه، این بصیرت را داشتند. یک عده ای امروز اینجا نشسته اند در خانه و نمیفهمند که قضیه چیست. – نکته ی سومی که در اینها وجود دارد، شوق شهادت است. بعد از پایان جنگ تحمیلی، مایی که در جریان کار بودیم، احساس می کردیم که یک جادّه ی دوبانده وسیعی جلوی رویمان بود که این بسته شد؛ جادّه شهادت! مثل یک دری که ببندند.
کسانی که آن موقع، جهاد و شهادت در راه خدا را دوست داشتند، دلشان را غم گرفت. این فرزندان شما غالباً کسانی هستند که آن دوره را درک نکردند؛ در اینها هم آن احساس شوق بود که بلند شدند و رفتند. – الان هم [جوانها] به من نامه می نویسند، البته من جواب نمی دهم به این نامه ها. مرتّب جوان ها از اطراف کشور نامه [می نویسند]، التماس [می کنند]، خیال می کنند که من باید اجازه بدهم یا من باید دخالت بکنم؛ که آقا اجازه بدهید ما برویم سوریه برای جهاد. این شوقِ شهادت است و خیلی مهم است. – اگر در یک ملّتی، در یک قوم و جمعیّتی، قدرت و قوّت چشم پوشی از زندگی باشد، این قوم شکست بخور نیست. ما ها که گاهی اوقات در مقابل حوادث کم می آوریم، به خاطر این است که دودستی چسبیده ایم به زندگی و زیبایی های زندگی. زندگی یعنی چه؟ زندگی فقط نفس کشیدن خود ما نیست؛ زن و بچه و پدر و مادر ما هم زندگی است. پول و عنوان و اعتبار ما هم؛ به این چیزها چسبیده ایم.
وقتی به این چیزها چسبیدیم، در مقابل حوادثِ سخت، کم می آوریم؛ اما کسانی که این قوّت و اراده در آنها هست که از زندگی چشم بپوشند، اینها بلند میشوند میروند به میدان شهادت. – بچه هایی که شماها دادید، چه همسران، چه فرزندان، چه پدران و مادرانشان، بدانند که واقعاً مایه ی افتخارند. این فقط شعار نیست؛ واقعیّت قضیّه این است.
[اینها] در هر ملتی که باشند -حالا ممکن است شناخته شده نباشند برای فلان شهر، برای فلان روستا. [ممکن است کسی] مشغول یک شغل معمولی است؛ ستاره نیست، مثل بعضی ها که در جوامع به خاطر هیاهو به توهّم ستاره شدن هی دارند کار می کنند؛ اما اینها- ستاره ی واقعی اند؛ ستاره در چشم ما نیستند؛ ما که چشممان نزدیک بین و کوته بین است؛ در ملأ اعلی اینها ستاره اند.