میثم تمار، از یاران نزدیک امیر مومنان و از پرورش یافتگان مکتب انسانساز آن پیشوای پرهیزکاران بود که خوشههای فراوانی از خرمن علمی و معنوی آن حضرت چید و بر جزئیات فراوانی از اسرار آن حضرت و انبان دانش وی آگاهی داشت. سرشت پاک میثم از یک سو و تربیت ممتاز حضرت از سوی دیگر، از میثم چنان شخصیت برجستهای ساخت که در سرلوحه شخصیتهای والای جهان اسلام قرار گرفت.
میثم در تمام مدت اقامت حضرت علی(ع) درکوفه، به خدمت امام میرسید و از فیوضات حضرت بهرهمند میشد. گاهی هم حضرت از مسجد کوفه بیرون میآمد و در مغازه ساده میثم مینشست. میثم خرما میفروخت و حضرت به او حکمت میآموخت.
مبارزات خستگیناپذیر میثم تمار و حقگوییهای او، و نیز عشق و ارادت به خاندان پیامبر اسلام(ص) از او شخصیتی به یاد ماندنی و دوستداشتنی ساخت که مورد مهر و محبت امامان معصوم قرار گرفت. سرور و سالار شهیدان، امام حسین(ع) همواره از میثم به نیکی یاد میکرد؛ چنان که امسلمه خطاب به میثم میفرمود: “ای میثم، حسین همواره از تو سخن می گوید.” امام باقر نیز میفرمود: “من میثم را بسیار دوست می دارم.”
میثم تمار به مدت چهار سال شاگرد امام علی(ع) بوده و در علوم مختلف از حضرت کسب فیض مینمود. علم تفسیر و تاویل قرآن کریم را از اصیلترین و صحیحترین منبع آن برگرفت و بعد از امیرمومنان دارای مقام ویژهای در تفسیر شد. او در یکی از سفرهای خود در مدینه با ابنعباس که خود مفسر و شاگرد علی(ع) بود، ملاقات کرد و به او فرمود: “ای پسر عباس، هر چه می خواهی از تفسیر قرآن بپرس که من تنزیل قرآن را در محضر علی(ع) خوانده ام و او تاویلش را به من آموخت.”
میثمتمار درطول همنشینیاش با حضرت علی(ع) اخبار غیبی فراوانی از حضرت شنید و در موارد متعددی آن را بازگو میکرد. بعد از شهادت حضرت مسلم، میثمتمار و مختار ثقفی به دستور مزدوران خلفای زمان، دستگیر و روانه زندان شدند. جنابمیثم، در زندان از آزادی مختار، شهادت امام حسین(ع) و نیز انتقام خواهی مختار به او خبر داد.
صالح پسر میثم میگوید: ابوخالد تمار برایم نقل کرد که: روز جمعهای با میثم در آب فرات مسافرت میکردیم که ناگهان باد تندی وزیدن گرفت. میثم از داخل کشتی، نگاهی به بیرون کرد و گفت: هماکنون معاویه به هلاکت رسید. یک هفته گذشت و قاصدی از شام خبر مرگ معاویه را آورد. وقتی از زمان فوت او پرسیده شد، گفت: در روز جمعه درگذشت.
میثمتمار، کیفیت شهادت خود را از مولای متقیان، امیرمومنان شنیده و خود را برای مرگ سعادتمندانه آماده کرده بود. روزی حضرت دست میثم را گرفت و درخت خرمایی که میثم بالای آن به دار آویخته میشد، را به او نشان داد. میثم همواره به کنار آن درخت میرفت و در سایه آن به عبادت میپرداخت.
زمانی که عبیدالله بن زیاد را ملاقات کرد، گفت: امیرمومنان به من خبر داده است که انسانی ستمگر و فرومایه و پسر کنیزی بدکاره، عبیدالله بن زیاد مرا دستگیر کرده و به دار میآویزد و زبانم را میبرد و من اولین مسلمانی هستم که افسار بر دهانش میبندند تا سخن حق نگوید.
اما آن چه که میثم را بر دیگر یاران علی(ع)برتری داده است، دانش فراوان، تقوای بی پایان و فضیلتهای بیشمار او بود.
هنگامی که صالح فرزند برومند میثم به محضر امام باقر(ع) شرفیاب شد و از محضر حضرت تقاضای حدیت نمود، امام فرمود: مگر از پدرت حدیث نشنیدی؟ گفت، خیر، زیرا در عهد پدر کودکی خردسال بودم. از تعبیر امام پنجم استفاده میشود که میثم، گنجینه علوم و معارف الهی بود که اگر پسرش زمان او را درک میکرد و از او حدیث میشنید، برای او کافی بود.
افشاگریها و موضعگیریهای ستودنی او در مقابل دستگاه حاکم جور، زمامداران وقت را برآشفت و درصدد دستگیری او برآمدند تا از رسوایی بیشتر بنیامیه جلوگیری کنند. به همین منظور، سربازان زیادی را به اطراف کوفه گسیل داشتند. در آن روزها، میثمتمار، به قصد زیارت خانه خدا و انجام حج عمره، در مکه معظمه بود. او در آن جا با امسلمه همسر پیامبر ملاقات کرد و از آینده خود خبر داد. سپس، مکه را به قصد کوفه ترک کرد و هنگامی که به دروازه شهر رسید، توسط یک صد نفر از مزدوران ابن زیاد دستگیر و روانه دارالاماره شد.
پس از دستگیری میثم، او را نزد عبیدالله بن زیاد، والی کوفه بردند. میثم با شجاعت تمام و بدون ترس و وحشت، در مقابل ابن زیاد ایستاد و یک بار دیگر، ایستادگی و استواری حق در مقابل باطل را به نمایش گذاشت. عبیدالله از میثم پرسید: خدایت کجاست؟ فرمود: در کمین ستمگران است و تو یکی از آنها هستی.
ابن زیاد میثم را تحت فشار قرار داد تا از مولای متقیان علی(ع) بیزاری جوید، اما میثم زیر بار خواسته او نرفت و با تحمل تمامی شکنجهها، کوچکترین جسارتی به مولا و مقتدای خود نکرد. ابن زیاد پرسید: شنیدهام که علی کیفیت مرگ تو را گفته است. میثم جواب داد: آری. حضرت به من فرمود: تو را شخص پست و مزدور و پسر زن بدکارهای دستگیر میکند و دست و پا و زبانت را میبرد. ابن زیاد با شنیدن این حرفها خشمگین شد و دستور داد دست و پای میثم را قطع کنند.
میثم تمار که با دستها و پاهای بریده، بر بالای دار بود، فرصت را غنیمت شمرده و در نهایت عشق و ارادت خود را به مولا و مقتدای خویش و خشم و کینه خود ر ا به دشمنان اهل بیت به نمایش گذاشت. او با همان حالت شروع به سخنرانی کرد و با صدای بلند مردم را مورد خطاب قرار داده و فرمود: “ای مردم! هر کس میخواهد احادیث یادگاری از سرچشمه زلال علوم اسلامی، علیبنابیطالب بشنود، به خدا سوگند از آن چه از امروز تا روز قیامت انجام خواهد شد، به شما خبر خواهم داد و هر فتنه و آشوبی که تا روز قیامت برپا خواهد شد، با شما در میان میگذارم.”
مردم زیادی گرد او جمع شده و به سخنان او گوش میدادند. وقتی این خبر به دارالاماره رسید، ابن زیاد دستور داد افساری بر دهان او بزنند. میثم با همان حال، به افشاگریهای خود بر ضد دستگاه ظالم بنیامیه ادامه داد تا این که به دستور ابن زیاد، زبانش را قطع کردند.
شهادت، شایسته مردان بزرگی است که خود را برای آن افتخار بزرگ آماده کردهاند و خداوند هم تاج پرافتخار شهادت را بر سر آنها میگذارد و در روضه رضوان مهمانشان میکند.
میثم تمار، یار همیشگی علی(ع)، به مدت دو روز، با دست و پاها و زبان بریده بر فراز دار بود و در نزدیکی غروب روز دوم، خونی از گلوی او فرو ریخت و محاسن شریفش را رنگین کرد. در روز سوم یکی از مزدوران ابن زیاد نزد چوبه دار رفت و با نیزه شکمش را درید. در این هنگام بانگ تکبیر از میثم بلند شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. میثم تمار در روز ۲۲ ذیحجه سال ۶۰ قمری، ده روز قبل از ورود امام حسین(ع) به سرزمین پربلای کربلا، در شهر کوفه به شهادت رسید.
میثمتمار، مردیکه در کمال شجاعت و با زبان گویای خود، لحظهای در دفاع جانانه از امام خود آرام نداشت، نمونهای برای مردان مرد تاریخ اسلام و شیعه است تا در هر زمانی بمانند میثم، مراتب دلدادگی به امام زمان و نائب او در زمان غیبت را به اثبات برسانند و در این راه، حتی همای شهادت را نیز به آغوش کشند.