علی کاوه را بیشتر به عنوان یکی از عکاس‌های مطرح تاریخ ورزش کشورمان می‌شناسند، عکاسی که این روزها در دهه هشتم زندگی‌اش هر چند کمتر از گذشته در میادین ورزشی حضور دارد اما همچنان یکی از بهترین حوزه عکس ورزش ایران است. کاوه البته فعالیت‌هایش تنها محدود به عکاسی ورزشی نبوده و حضور او در جبهه‌های دفاع مقدس سبب شده تا بخشی از عکس‌های ماندگار تاریخ جنگ در قاب دوربین او ثبت شود، کاوه که بازنشسته صداوسیماست می‌گوید اگر چه در شروع جنگ مسئولان صداوسیما کمتر به اهمیت عکس توجه داشتند اما او تصمیم می‌گیرد به جبهه برود دفاع جوانان کشورمان از مرز و بوم ایران را ثبت کند تا این فداکاری‌ها و جانفشانی‌ها در تاریخ ثبت شود. البته کاوه همچنین عکاس یکی از مشهورترین عکس‌های بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی نیز هست و عکس وی از امام خمینی(ره) که در خرداد ۶۱ گرفته شد، روی اسکناس‌ها به چاپ رسیده است و او با افتخار می‌گوید عکسی که گرفته در جیب همه ایرانی‌ها است. کاوه در گفت‌وگو با «جوان» از عکاسی در جبهه و عکس معروفی که از رهبر انقلاب گرفته صحبت کرده است.

253401_256

***

مازندرانه – شما یک عکاس ورزشی بودید اما به یکباره چه شد که تصمیم گرفتید به جبهه بروید و عکاسی دفاع مقدس را هم تجربه کنید؟

بدشانسی این بود که مدیران ما درک نداشتند که عکس مهم است و به درد میخورد و به همین خاطر کمتر کسی را برای عکاسی به جنگ میفرستادند. خودم به جبهه رفتم و به خاطر اینکه هوابرد خدمت کرده بودم و از هواپیما پریده بودم بیرون، دل و جگر داشتم، دوست داشتم به جبهه بروم، اول که به جبهه رفتیم فکر میکردیم، فیلم سینمایی است اما بعد دیدیم نه واقعی است و محیط جبهه و جنگ باورمان میشد. جبهه ترس دارد، شما اگر بگویید نمیترسم اما من ترسیدم، وقتی میرفتم آن قدر میترسیدم که ۲۰ دقیقه اول تشنج داشتم اما بعد از آن میدیدم بچه ۱۲ ساله دارد میجنگد با خودم میگفتم خجالت نمیکشی؟! بعد کم کم من مازندرانی هم شیر میشدم!

مازندرانه -اولین بار کی برای عکاسی به جبهه رفتید؟ شما همواره در سالنهای ورزشی و استادیومها عکاسی کرده بودید، عکاسی در فضای جنگ حتماً خیلی متفاوت بود، در این باره هم صحبت میکنید؟

۱۴ روز از جنگ گذشته بود که با یک گروه فیلمبردار از صداوسیما به جبههها رفتیم، منطقه عین خوش، اولین جایی بود که رفتیم. به هر حال تجربه حضور در جنگ، یک تجربه متفاوت از ورزش بود. عکاسی ورزشی و اینکه یک ورزشکار وقتی گل میزند دستهایش را مشت میکند، در جنگ هم ملکه ذهن من بود و به همین خاطر هم همواره از رزمندگان میخواستم که دستهایشان را گره کنند و بالا بگیرند تا عکس بگیرم. یکی از عکسهایم که مشهور شد عکس یکی از بسیجیها بود که دستهایش را گره کرده بود. در جنگ هم همچنان در همان حال و هوای عکاسی ورزشی بودم اما خب عکاسی در جبهه با عکس گرفتن از یک مسابقه ورزشی تفاوت داشت.

مازندرانه -و اولین عکسی که در جبهه برایتان ماندگار شد؟

روزهای اولی که رفته بودیم، سمت دارخوین، گروهی از رزمندهها با آرپیجی ۷ داشتند کار میکردند، البته من اسمش را اول نمیدانستم و بعد که پرسیدم به من گفتند. آرپیجی ۷ با توجه به اینکه سنگین بود دو تا از رزمندهها آن را در دست گرفته بودند و من هم شروع به عکاسی از این دو رزمنده کردم، عکس آنها با آرپیجی هفت یکی از عکسهایی شد که تا چند سال آرم جنگ بود و پوستر آن را در میدان امام حسین(ع) تهران به دیوار زده بودند. البته ادعای اینکه عکاس دفاع مقدس یا انقلاب هستم ندارم و از هشت سال جنگ حدود ۲۰ هزار نگاتیو از عکسهایم در آرشیو صداوسیما موجود است و خوشحالم که توانستهام سهمی در ثبت بخشی از تاریخ ماندگار کشورم داشته باشم.

مازندرانه -حضور در جبههها حتماً خاطرات زیادی را برایتان به همراه داشته، از آن روزها و حال و هوای رزمندگان میگویید؟

یک خاطره دارم در فاو، در یک سنگر دو رزمنده نشسته بودند و آبی و قرمز بودند و با هم حسابی کری و شوخی داشتند، یکی از آنها تا من را دید، گفت آقای کاوه؟ گفتم منو از کجا میشناسی، گفت مگه میشه نشناسیم. با وجود اینکه خمپاره میزدند اما بساط شوخی و خنده حتی در این مواقع هم در جبهه به راه بود و روحیه بالای بچهها در سختترین شرایط جنگ هم حفظ میشد، طوری که با وجود سختی شرایط، از آنها روحیه میگرفتیم. همچنین شجاعت بچههای بسیجی مثالزدنی بود، مثلاً اعلام میکردند که ۲۰ نفر میخواهیم بروند میدان مین اما ۵۰ نفر اعلام آمادگی میکردند. درباره عکاسی باز هم شجاعترین عکاسان همین خود بسیجیها بودند. یکی از این بچهها که خوزستانی بود و آقای ارشدی نام داشت، به عکاسی علاقه داشت و من هم کمکش میکردم. شجاعتی که داشت باعث شد تا پلی که بمباران میکردند را عکاسی کند، در صورتی که غیر از یک عکاس بسیجی در آن صحنه نمیتوانست این عکسها را بگیرد.

مازندرانه -در صحبتهایی که از شما خواندهایم، اشاره کرده بودید که روز ورود آزادگان یکی از به یادماندنیترین روزهایی بود که عکاسی کردهاید، این روزها هم سالروز ورود آزادگان سرافراز به کشورمان است، میخواهیم از تجربه آن روز برایمان بگویید.

روزی که آزادهها آمدند ایران، برای من بهترین روز بود، آنها یک روز تا هشت سال زندان بودند و زندان خیلی سخت است. خودم قبل از انقلاب اشتباهی به زندان افتادم و تجربهاش را دارم. سال ۵۷ بود و شهیدیزدانپرست برادر خانمم که همراه شهید آوینی به شهادت رسید، یکی از فعالین انقلاب بود. یکی از روزهایی که حکومت نظامی بود، ارتشیها به خانه پدر خانمم ریختند و گفتند شنیدهایم اینجا اعلامیه چاپ میکنند. من در را باز کردم و گفتم چه اعلامیهای؟ من خودم عکاسم. مأموران رفتند اما بعد از یک ربع دوباره برگشتند و شروع به گشتن خانه کردند، که اعلامیهها را یکی یکی پیدا کردند، اعلامیههای امام(ره)، دکتر شریعتی و… از من پرسید که اینا چیه؟ گفتم اینا بچه مسلمونن، تو مسجد پخش میکردن و دیدن اینا آیه قرآن داره، برای همین نگه داشتن. منو دستگیر کردن و با برادر خانمم به زندان بردن، فضای آنجا آنقدر سخت بود که من حتی آب هم از گلویم پایین نمیرفت و سه روز نتوانستم چیزی بخورم، بر عکس برادر خانمم که تازه داشت برای بقیه سخنرانی میکرد. بعد سه روز من را خواستند و گفتند تو میخواستی اعلاحضرت رو بکشی؟ گفتم وقت این کار را ندارم، صبح تلویزیونم، عصر روزنامهام، پنجشنبه و جمعهها عکاسی و اسکن عکس تو کاخ گلستان و عکاسی سوارکاری و فوتبالم! اینطور شد که من را آزاد کردند و گفتند برو وثیقه بیاور تا برادر خانمت را هم آزاد کنیم! این خاطره را از آن جهت گفتم که سختی زندان را گفته باشم. من تنها سه روز زندان بودم اما این رزمندهها هر کدام از یک تا هشت سال پشت میلهها بودند. اولین گروهی بودیم که از تهران برای عکاسی از ورود آزادگان به قصرشیرین رفتیم. صحنههایی که آزادهها وارد ایران شدند، خودشان را روی خاک میانداختند و بدون اینکه توجه کنند صورتشان به خارهای روی زمین میخورد، شروع به بوسیدن خاک کردند، عکس گرفتن از این صحنهها افتخار بزرگی برای من بود. من هم احساساتی شده بودم و گریه میکردم اما با این وجود عکاسی هم میکردم، صحنههای تاریخی بود و باید ثبت میشد و میتوانم بگویم یکی از روزهای خوب زندگی ام در حرفه عکاسی بود.

مازندرانه -اشاره کردید که احساساتی شده بودید، در آن وضعیت عکس گرفتن هم حتماً سخت میشود.

طبیعی است برخی صحنههایی را که آدم میبیند، احساساتی میشود اما خب من به عنوان یک عکاس باید در آن شرایط هم بتوانم وظیفهام را انجام دهم و آن اتفاق را ثبت کنم. مراسم ارتحال امام(ره) یکی از این روزها بود. در مراسم ارتحال امام، به یکی از عکاسها گفتم که عکس گرفتی گفت گریه میکردم، گفتم تو الان باید عکاسی کنی، ۷۰ میلیون دارند گریه میکنند اما تو درس خوانده و دانشگاه رفتهای که این موقعیت را عکس بگیری، اگر گریه هم میکنی باید عکس هم بگیری، من هم شاید آن روز گریه کرده باشم پشت دوربین اما ۳۶۰ فریم عکس گرفتم.

مازندرانه -درباره عکس معروفتان از حضرت امام(ره) که روی اسکناسها چاپ شده هم صحبت میکنید؟ به قول خودتان عکستان در جیب همه ایرانیهاست و این افتخار بزرگی برای شماست.

عکس روی اسکناس هم مربوط به خرداد ۱۳۶۱ میشود که با گروهی از عکاسها به دیدار امام رفتیم. ساعت ۱۰ صبح بود و هوا آفتابی بود و یک آفتاب تند بود و همین عکاسی را سخت کرده بود اما شانس آوردم که برای چند لحظه ابر روی خورشید را گرفت و نور خورشید نبود، در همان لحظه از فرصت استفاده کردم و آن عکس را گرفتم که خدا را شکر یکی از عکسهای منحصر به فرد من از امام(ره) شد و روی اسکناسها هم قرار گرفت. این برای من یک افتخار بود، چون با توجه به تحقیقی که انجام شده بود تا قبل از آن از دوره قاجاریه تا پهلوی، عکسهای روی اسکناسها را عکاسان خارجی و ارمنی میگرفتند اما من این افتخار را پیدا کردم که به عنوان اولین عکاس مسلمان، عکس روی اسکناس را بگیرم و این افتخار بزرگی برایم بود.