به نقل از وبلاگ کوچه شهید /
آخرین باری که شهید اسداله پورکاظم برای مرخصی به بهبهان آمد از همه اقوم و آشنایان حلالیت طلبید. وقتی خواست به جبهه برگردد به من گفت: «خواهر، یکی از رزمندگان توی جبهه در عالم خواب امام زمان(عج) را زیارت کرده و آقا به او گفته که من در این عملیات به شهادت می رسم و تا مدتها هم جنازه ام مفقود خواهد ماند.»
بعد از شهادتش از رفقایش شنیدم که این خواب را خود اسداله دیده بود! آنها می گفتند: آن شبی که او این خواب را دیده بچه ها برای تبرک لباسش را پاره پاره کردند و هرکس تکه ای از آن لباس را بر داشت.
از راست طلبه بسیجی شهید اسداله پورکاظم و بسیجی شهید اصغر اکبری بهبهانی
شبی که عملیات رمضان شروع شد در عالم خواب دیدم، در خانه کنار مادرم نشسته ام که ناگهان در خانه به صدا در آمد. رفتم در را باز کنم. برادرم اسداله پشت در بود و ساکش نیز در دستش. گفتم: برادر اینجا چه کار می کنی؟ مگر نمی دانی عملیات شروع شده؟ تعارفش کردم بیاید داخل خانه. گفتم: مادر هم خانه هست بیا برویم پیشش. گفت: ساکت باش نمی خواهم مادر متوجه آمدنم شود. دلیلش را پرسیدم. گفت: من آمده ام تا با تو خداحافظی کنم و بگویم من و بیشتر بچه هایی که امشب در عملیات شرکت کرده اند همه شهید شده ایم و فقط تعداد اندکی از ما توانسته اند سالم به عقب باز گردند، از الان هم دیگر منتظر من نباشید که من بر نمی گردم.
از خواب بیدار شدم. صدای ناله و زاری ام بلند شده بود. اهل خانه و همسایه ها دورم جمع شدند و علت پریشانی ام را می پرسیدند. گفتم: اسداله شهید شده و دیگر امیدی به آمدنش نیست. خودش این را به من گفته است.
۲۳ تیر ۱۳۶۱ درست همان شبی که اسداله به خوابم آمده بود، در عملیات رمضان در محور کوشک به شهادت رسید و تا سالها نیز جنازه اش در همان منطقه باقی ماند. سرانجام ۲۳ آبان ۱۳۷۰ پیکرش توسط گروه تفحص، شناسایی و در گلزار شهدای شهرستان بهبهان به خاک سپرده شد.