همانطور که میدانیم «برند» واژهای غربی است و در اصطلاح زبان فارسی معادل آن نشانه تجاری و یا نماد فعالیت یک مجموعه است، اما این نشانه تجاری، آنگونه که باید مورد توجه قرار نگرفته و با ادامه روند فعلی باید شاهد آسیبها و تبعات این سهلانگاری در آینده باشیم تا شاید به اهمیت «برند» بیشتر واقف شویم!
در اجرای فرآیند توسعه در تجارت و برای نیل به توسعه، بیشتر مواقع کار براساس چشمانداز و برنامهریزی و تداوم آن صورت میپذیرد که این عوامل به خودی خود کارگشا نیست؛ بنابراین در راه پیشبرد توسعهای باید برای جلب مشارکتها و یا ایجاد اقبال عمومی نسبت به دستیابی به بازارهای داخل و خارج از آن، به نمادسازی یا برند نیاز است تا خدمات یا کالای تولیدی مورد استقبال و جلب نظر مساعد مصرف کننده قرار گیرد.
در طول تاریخ اجتماعات بشری نیز تمدنها بنابر نیاز و برای در اختیار گرفتن کنشها و واکنشهای عمومی پیرامون خود، نمادها را مورد استفاده قرار داده و برندسازی میکنند، این تفکر به قدرتها کمک میکرد تا بتوانند نقش مورد نظر و موثر خود را بیش از گذشته به حوزه در سلطه و پیرامونی خود اثبات کنند.
البته بر هیچ آگاهی پوشیده نیست که این گونه نمادگزینی با هدف تنوع بخشی به طبیعت، بنیان نهاده شده است؛ بر این پایه است که در طبیعت نیز جانوران برای مشخص کردن حدود و ثغور قلمرو خود و همسان یا همسرگزینی به انواع ابزار و اعمال متوسل میشوند و در این راه گاه با بهرهگیری از رنگ، صدا و در نهایت استفاده از شکوه قدرت و توانمندیهای ذاتی خود سعی در تغییر شرایط به نفع خود و یا مجموعه عوامل در اختیار میکنند.
نمادگزینی در میان ملل نیز برای خود تاریخی دارد و بنابر شواهد و قرائن موجود در ایران باستان، از جمله نخستین نمادهای شناخته شده میتوان به درفش کاویانی اشاره کرد که در قیام برضد ضحاک ستمگر عامل اتحاد در جامعه آنروزگار شد و کم و بیش اغلب ما از داستان آن مطلع هستیم.
شکلگیری نمادهایی مانند پرچم در میان اقوام و ملل نیز در تداوم اینگونه اقدامات، شاهد دیگری بر این مدعا است؛ هرکشوری براساس مقتضیات اقلیمی، فرهنگی، جغرافیایی و دیدگاههای تفکری، اعتقادی و سیاسی خود، نمادی را به عنوان پرچم برمیگزیند تا جایگاه خود را در مبادلات و منازعههای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی پیرامون و جهانی مشخص کنند.
با ورود به عصر رشد و توسعه و شتاب گرفتن آن بعد از اختراع بسیاری از مصنوعات استراتژیک مانند موتور بخار، کارخانههای فولادسازی، ریسندگی، احداث راهآهن و لوکوموتیو، اختراع تلگراف و تلفن، همچنین رشد بهداشت و درمان که به توسعه رفاه اجتماعی انجامید نیز جمعیت جوامع شهری که بیشتر آنها مصرفی هستند؛ روندی رو به تزاید نهاد و رویکرد مصرفگرایانه آنها موجب شد تا صنایع برای تصاحب سهم بیشتری از فروش، به بازار و در اختیار گرفتن آن به رقابت بپردازند.
از این رو، پس از نمادگزینی در پرچمها و سکههای مضروب و نیز نشانهای خانوادگی، در نهایت باورود به عصر بخار در قرن نوزدهم نمادها به یک اصل غیرقابل انکار در حوزه اقتصاد و سیاست تبدیل شدند.
روند رو به ازدیاد تولیدات صنعتی و تنوع آنها نیز تمایل بیشتر عموم مردم نسبت به شیوه زندگی مبتنی بر مصرفگرایی درسایه صنعتی شدن و رقابت صنایع موجب شد تا شرکتها با مدیریت برنامهمحور و توسعهنگر برای دستیابی به بازارهای بزرگ داخل و خارج، روز به روز بر اهمیت نمادها واقف شوند.
از این رو نمادها با تغییر در نگرشهای مدیریت اقتصادی و تولیدی، نام خود را به «برند» با اهداف کسب سود و تصاحب بیشتر بازارها با ارزش افزوده بالا تغییر دادند و ایجاد برند هر روز بیشتر از هر زمان دیگر جای خود را در دنیای اقتصاد باز کرد تا حدی که امروزه در تأسیس شرکتها، انتخاب نماد یک اصل و برندسازی در تداوم آن به کمک تبلیغات رسانهای به یک حقیقت انکارناپذیر بدل شده است.
با ورود به این مقوله میتوان گفت شرکتهای تولیدی و خدماتی در سایه تیراژ تولید، کیفیت برتر و نیز قیمت تمامشده مناسب با قابلیت خرید عموم اقشار جامعه، به رونق خوبی خواهند رسید و این دستاورد به تداوم فعالیت مثبت تولیدکننده و ادامه روند موفق آنها نیز به اقتصاد کلان کشور با ایجاد فضای سالم اشتغال و ارزآوری، کمک شایانی میکند.
به دلیل همین رونق اقتصادی، بسیاری از آسیبهای اجتماعی در جوامع با توجه به ارتقای سطح معیشت و رفاه اجتماعی کاهش مییابدکه برآیند آن غیر از افزایش ثروت و امنیت عمومی نخواهد بود و عکس این موضوع در صورت محقق نشدن برنامهریزیهای مذکور نیز صادق است.
شکلگیری یک برند به عنوان نمادی شناخته شده مستلزم صرف هزینه، کارشناسی و زمان است که این اقدامات به کمک انواع تبلیغات رسانهای و معرفی تولید مبتنی بر کیفیت و کمیت با صرف هزینههای کمتر و دارای قابلیتهای ویژه برای مصرفکننده، میتواند به شرکتهای کوچک و بزرگ در راه توسعه و تصاحب سهم بیشتری از بازار مصرف با فروش بیشتر کمک کند.
باید توجه داشت که در این راستا، تولیدکننده و یا شرکت متبوع باید اصل تنوعبخشی و ارتقای کیفیت و به روزسازی محصولات تولیدی خود را در راستای رضایت مصرف کننده مد نظر قرار دهد و به آنها نیز توجه کند.
با این اوصاف، شرکت تولیدی مورد نظر به چه دستاوردهایی رسیده است؟ این برند در مسیر فعالیت و تولید خود توفیقیهایی داشته است؟ آیا برند مورد نظر میتواند با حفظ جایگاه خود در بین رقبا، به کارش ادامه داده و به خواستههای امروزی و آینده مصرفکنندگان خود پاسخ گوید؟
با نیمنگاهی به برندهای معتبر و مشهور دنیا به سادگی میتوان دریافت که بیشتر آنها اگر به شهرت و اعتباری رسیدهاند و در راه فعالیت خود با ثبات به موفقیت و موقعیت خوبی در حوزه فعالیت دست یافتهاند؛ در سایه ارتقای اصول ساخت و توجه به بازار و ذائقه مصرفکنندگان بوده است و عکس این واقعه نیز موجب بیاعتبار شدن و نابودی آن برند خواهد شد.
در کشور ما حدود ۷۰ سالی است که «برند» مطرح شده و با یک حرکت رو به رشد اما آرام فعالیت خود را آغاز کرده است؛ به نحویکه در مقطعی برخی از برندها به بازارهای جهانی راه یافته و توفیقاتی نیز به دست آورده بودند.
با توجه به تغییر نگاه سرمایهگذاران کشور، این خوشبینی در میان همه وجود داشت که با توجه به فرصتهای بیشمار، تخصص و استعدادهای فراوانی که در کشور داشته و داریم، امروز باید شاهد رشد و شکوفایی فزایندهای در اقتصاد مبتنی بر تولید کشور میبودیم اما انگار برخی بیتدبیریها و مدیریتهای نادرست و نیز مسائلی که در ادوار مختلف بر کشورمان با انواع ترفندها مانند دشمنیهای سیاسی، جنگ و تحریم ها دست به دست هم دادند تا نه اینکه در حوزه برندسازی توفیقی چشمگیری نداشته باشیم بلکه برندهای موجود را نیز در سایه هیمن بیتدبیریها با آتش نابودی بسوزانیم که نوعی سرمایهسوزی محسوب میشود.
پس از وقوع جنگ تحمیلی، به این دلیل که بیشتر تمرکز دستگاههای حاکم به تجاوز حکومت بعثی و یک جنگ نابرابر معطوف شده بود؛ موجب کاهش نظارتها بر بسیاری از بخشها شد به حدی که چراغ رشد و توسعه سرمایههای ملی بهویژه اقتصادی کشور از جمله شرکتهایی با برند معتبر را وارد چرخهی نزولی کیفیت، نبود بازدهی و در نهایت ورشکستگی و نیمه تعطیلی کشاند که با حداقل ظرفیت تولید و بازدهی و با زیاندهی به کارشان ادامه دهند که از این منظر عایدی جز کم شدن ارزش پول ملی و سرآغازی بر برندسوزی در کشور نداشت.
در ادوار گذشته از جمله برندهای معروف و معتبری که یا نابود و یا منفعل شدهاند میتوان به شرکت تولیدی صنعتی پارس الکتریک رشت، چرم مغان، شرکت توسعه صنایع بهشهر، ویتانا، صنایع فایبرگلاس ایران سیسرا، کفش باتا، کفش گنجه، کفش تبریز، کفش ملی، بلا، وین، صنایع غذایی شهد گیلان و شرکت تولیدی جیر، چرم و خز (خزرخز) و نیز بسیاری دیگر از اینگونه برندها اشاره کرد.
به عنوان نمونه، شرکت تولیدی جیر و چرم خزرخز تنکابن با بیش از یکهزار و ۵۰۰ کارگر، یکی از معتبرترین کارخانهجات ایران بوده که میزان صادرات آن به خارج و بهویژه کشورهای معتبر صنعتی قابل توجه بوده است و نیز ارزآوری آن برای کمک به روند رو به رشد ارزش ریال در کنار سایر برندهای داخل کاملاً محسوس و غیرقابل انکار بود، اما این برند معتبر جهانی سرانجام در سایه بیتوجهیها به ورشکستگی کامل و قطع صادرات رسید و علاوه بر بیکار شدن تمام کارکنان و صنایع وابسته به آن، آسیبهای اجتماعی را نیز در پی داشت.
اینگونه رویکردها را میتوان برندسوزی نام نهاد زیرا نوعی بیتوجهی یا بیتدبیری خواه به عمد یا غیرعمد دامنگیر بخش قابل توجهی از اقتصادمان شده است و موجبات نابودی بسیاری از برندهای ملی ما را فراهم آورده است و امروزه احیای آنها نیازمند صرف هزینههای گزاف و طی مسیر تکراری برای رسیدن به نقطهای است که در آن حضور داشتیم اما با بیتدبیری افراد غیرمسئول و غیرمتخصص به فنا رفته و نیروهای کار آن نیز بیکار شدند.
تداوم اینگونه فرصت سوزیهای علاوه بر وارد آمدن خسارات فراوان به حوزه صنعت و تولید که اقتصاد کشور را ضعیف میکند موجب افزایش آسیبهای اجتماعی ناشی از افزایش جمعیت بیکار نیز میشود.