به نقل از وبسایت رهروان ولایت /
از میان تمام افرادی که در طول تاریخ، در دفاع از حق و حقیقت سخن گفتهاند، ماندگاریِ بیشتر و اثرگذاری والاتر، از آنِ کسانی است که کلام خود را در قالب متعالیِ هنر ریخته و به جامعه، عرضه کردهاند. اساساً «هر پیامی، هر دعوتی، هر انقلابی، هر تمدنی و هر فرهنگی تا در قالب هنر ریخته نشود، شانس نفوذ و گسترش ندارد و ماندگار نخواهد بود.»[۱]
با این توضیح، قدر و منزلت فراوانِ هنرمندان متعهد هم مشخص میشود. همانها که با درک درستِ منشأ این استعداد خدادادی، آن را در جهت رضای خداوند بکار گرفته و حاضر نشدند هنر خود را خرج امیال شیطانی و هوسهای جبههی باطل کنند.
«حمید سبزواری» از جملهی هنرمندانی بود که «صریح و ثابتقدم و موقعشناس، هنر والا و فاخر خود را به خدمت گرفت تا انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن را از جنبهی اثرگذار شعر روان و جذّاب، تغذیه و تأمین کند.»[۲]
معرفت و شناختِ مرحوم سبزواری، عامل بسیار مهمی بود تا او را ثابتقدم نگهدارد و در تشخیص مسیر صحیح، دچار تردید نکند. آن مرحوم، در بیان خاطرهای شنیدنی اشاره میکند که زعامت و رهبری حضرت امام خامنهای از همان دوران نوجوانی ایشان، پیشبینی شده بود و پس از ارتحال حضرت امامخمینی (رحمهالله)، انتظار انتخاب حضرت آقا را به مقام رهبری داشتند. مرحوم سبزواری در خاطرات خود و به نقل از مرحوم قدسی، نکتهی عجیبی را بیان میکند که خلاصهاش چنین است: ما که جوان بودیم، من و آقای خامنهای و چند جوان همسن و سال، درس طلبگی میخواندیم و هفتهای یک روز هم میرفتیم خانهی یک پیرمردی؛ پیری بود که سن و سالی از او گذشته بود و ایشان هم یک صحبتی میکردند و ما را نصیحت میکردند. یک روز آنجا رفتیم، (آقای خامنهای تازه عمامه گذاشته بود)، موقع بیرون آمدن و خداحافظی، آن پیرمرد مرشد ما گفتند که «آقا سیدعلی آقا، با شما کاری داشتم.» آقای سیدعلی خامنهای آنجا ماند و بقیه آمدیم بیرون. ما در حیاط ایستادیم و دیدیم کمی طول کشید، بعد حاج آقا بیرون آمدند. آن موقع یک برافروختگی در سیمای آقای خامنهای مشاهده کردم. گفتم: سید! آقا چه فرمودند؟ گفتند که «آقا مرا نصیحت کردند راجع به عمامهای که سرم است که این عمامه این جوری است». گفتم: خوب اگر واقعاً همین بود ما هم بهره میبردیم؛ اینکه حرف محرمانهای نیست که آقا بگوید صبر کن فقط با تو کار دارم. گفت: «آن چیزیست که حالا وقت گفتن آن نیست». گفتم: یعنی چه؟ چرا؟ در خلوت ایشان را دیدم. گفتم این را باید بگویی! گفت «والله ایشان یک چیزی فرمودند که من در خودم یک چنین مسئلهای را نمیبینم، ایشان به من فرمودند: خودت را بساز، یادت باشد تو یک روزی در این مملکت باید حرف اول را بزنی و مضمونی قریب به این». مرحوم سبزواری در ادامهی خاطرهی خود میافزاید: صبح فردای رحلت امام(ره)، رادیو را باز کردم دیدم قرآن میخواند؛ بعد اعلام کردند که هیئتی تشکیل شده و امر رهبری به آقای خامنهای تعلق گرفته است. آنوقت فهمیدم و پیشِ خود گفتم که خدایا تو چه بندگانی داری، ما چه غافل هستیم، اینها چهکسانی هستند که از ورای پردهها آینده را میبینند.[۳]
مرحوم سبزواری با علم به حقانیت مسیری که انتخاب کرده بود تا به آخر، بر اعتقادات خود پافشاری کرد و لحظهای از خدمت در این مسیر، دلسرد نشد. در روزگار کنونی که «ولنگاری فرهنگی» بر عملکرد نهادهای فرهنگی، سایه انداخته است[۴] زندهنگهداشتن یاد و مرام امثال حمید سبزواری، بیش از پیش، لازم و ضروری است تا چراغ راهی باشد برای همهی هنرجویان و هنرمندانی که خواهان قدمگذاشتن در مسیر پرافتخار -و البته پرخطر- هنر هستند. یادمان باشد که امروز، مستکبران ظالم دنیا هم با ابزار هنر، درصدد توجیه عملکرد غیرانسانی خود هستند چه بسا هنرمندان خودفروختهای که برای کسب چرب و شیرین دنیا، در خدمت اهداف شوم ظالمان عالَم قرار گرفتهاند و جدول آنها را تکمیل میکنند. در چنین شرایطی است که قدر و منزلت امثال «سبزواریها» بیش از پیش، معلوم میشود.
پینوشت:
[۱] امام خامنهای، ۲۷ آذر ۱۳۶۵
[۲] پیام تسلیت رهبر انقلاب بمناسبت درگذشت مرحوم سبزواری ۲۳خرداد ۱۳۹۵
[۳] خاطرات حمید سبزواری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
[۴] «در مسئلهی فرهنگ، بنده احساس یک ولنگاری میکنم؛ در دستگاههای فرهنگی -اعم از دستگاههای دولتی و غیر دولتی- یک نوع ولنگاری و بیاهتمامی در امر فرهنگ وجود دارد؛ چه در تولیدِ کالایِ فرهنگیِ مفید که کوتاهی میکنیم، چه در جلوگیری از تولید کالای فرهنگی مضر که کوتاهی میکنیم.» (رهبر انقلاب، شانزده خرداد ۱۳۹۵)
سلام
http://www.welayatnet.com/fa/news/93988
سلام
http://www.welayatnet.com/fa/news/94991