به نقل از وبلاگ مدافعان حرم /

همسر معزز شهید مدافع حرم صادق اکبری 

زمانی که صادق در مورد ازدواج با مادرشان صحبت می کند، تنهایک شرط می گذارد و عنوان می کند که باید همسرم “سیده” باشد. یک هفته قبل از خواستگاری مادر آقا صادق، من به جدم حضرت زهرا (س) متوسل شدم. نماز استغاثه به حضرت را خوانده و زندگی و ادامه تحصیلم را به ایشان سپردم. به همین دلیل وقتی که مادرم شرایط آقا صادق را مطرح کردند، موافقت کردم که به خواستگاری بیایند. بعد ها که دلیل اصرار بر سادات بودن همسرش را از ایشان پرسیدم، گفتند: « می خواستم داماد حضرت زهرا(س) باشم.»

در اولین روز ماه رجب عقد کردیم و صادق که روزه هم بود، در هنگام خواندن خبطه عقد چندین بار در گوش من زمزمه کرد که «آرزوی من را فراموش نکنید و دعا کنید» خاطره شهید تجلایی را یاد آور می شدند که همسرشان برایش آرزوی شهادت کرده بود. اولین مکانی که بعد از عقد رفتیم، گلزار شهدا بود. وقتی که در گلزار شهدا با هم قدم می زدیم، فقط در ذهنم با خود کلنجار می رفتم که می شود انسان کسی را که دوست دارد برایش یک چنین دعایی بکند که با شهادت از کنارش برود؟ با خود گفتم اگر در بین این شهدا، شهیدی را هم نام آقا صادق ببینم این دعا را خواهم کرد. دقیقا همان لحظه ای که به این مسئله فکر می کردم مزار شهید صادق جنگی را دیدم .در آن لحظه حال عجیبی پیدا کردم اما بعداز آن به این دعا مصمم شدم.