در پی خبر شهادت ۱۳ تن از شهدای مازندرانی مدافع حرم، شاهد انتشاری اخباری مبنی بر دریافت حقوق‌های میلیونی این شهدا به‌ویژه در شبکه‌های اجتماعی بودیم.

اگر به زندگی ساده و بی‌آلایش شهدا نظری بیفکنیم، متوجه خواهیم شد که این جوانان مدافع حرم، همانند دیگر مردم جامعه زندگی می‌کنند.

مادر شهید مدافع حرم  “رضا حاجی‌زاده “‌ اهل آمل در گفت‌وگو با فارس، گفت: به من تسلیت نگویید بلکه تبریک بگویید چراکه پسرم به آرزویش رسید و لیاقت او چیزی جز شهادت نبود.

وی بیان کرد: بنده از چندین سال پیش همه روز دعای امام زمان (عج) را بعد از نماز زیر آسمان با حال خوشی برای ظهور آقا می‌خواندم، بعد از شهادت رضا چند روزی بود که خواندن این دعا کم‌ر‌نگ شده بود و حال سابق را نداشتم لذا رضا به خواب یکی از بستگان آمده و گفته که به مادرم بگویید دعای امام زمان (عج) را همیشه بخواند.

 

 

مادر این شهید تصریح کرد: بنده دارای دو فرزند پسر هستم که رضا پسر بزرگ خانواده برای برادر کوچک‌ترش هم دوست، برادر، خواهر، مادر، پدر بود، با این وجود تصور من این بود که شهادت او برای برادرش قابل تحمل نباشد.

وی ادامه داد: زمانی که پسر کوچکم چند روز بعد خبر شهادت رضا، از سربازی به منزل آمد، نمی‌دانستم چگونه با او برخورد کنم تا بتوانم دلداری‌اش دهم، اما زمانی که او را دیده و به استقبالش رفتم در کمال ناباوری دیدم می‌گوید: «مادر چرا خمیده‌ای؟ محکم بایست و ایستادگی کن چراکه من هم می‌خواهم راه برادرم را ادامه داده و به تکلیف خود عمل کنم».

 مادر شهید حاجی‌زاده افزود: پسرم به من گفت: «تبریک می‌گویم که خداوند چنین مقامی به تو داده، از حالا دیگر مسؤولیت تو بیشتر شده و باید صبر زینبی داشته باشی به‌ویژه اینکه برادرم پیکرش هم مفقود است».

 پدر شهید در ادامه اظهار کرد: فرزندم از سال گذشته تاکنون مرتب به بهانه‌های مختلف شهادتش را به ما یادآوری می‌کرد به‌گونه‌ای که مدتی پیش که من در حال ساخت تابوت برای یکی از شهدا بودم، وسط کار از ناراحتی دیگر نتوانستم تحمل کرده و دست از کار کشیدم، رضا بقیه کار بنده را ادامه داد و گفت: «پدر جان! ناراحت نباش چراکه مدتی دیگر باید این تابوت را برای من درست کنی».

 همسر شهید حاجی‌زاده که یکی از طلاب مدرسه فاطمه الزهرا (س) آمل است بسیار صبور و آرام، گفت: خوشحالم که همسرم به شهادت رسید، چون آرزویش این بود.

وی ادامه داد: از ابتدای زندگی رضا به بنده گفت که می‌خواهد به‌عنوان مدافع حرم به سوریه برود و من بعد از به دنیا آمدن فرزندانم و کوچکی آنها کمی مخالفت می‌کردم که برای ما، دوری شما سخت است، اما او می‌گفت: «این یک تکلیف است که باید به آن عمل کنم».

موضوعی که بیشتر از همه دردناک بود در این دیدار بازی دو کودک خردسال این شهید یک پسر هشت ماهه به نام محمد و یک دختر سه ساله به نام حلما بود که در دنیای کودکی خود غرق بازی بوده و هنوز فراق بابا را احساس نکرده‌اند.

همسر شهید در موقع خداحافظی، گفت: دعا کنید رضای من برگردد هنوز چشم به راهش هستم.