شهید مصطفی خانزاده از رزمندگان اهل خطه مازندران است که برای دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها به سرزمین سوریه سفر کرد و پس از جهاد و ایثار توسط تروریست‌های تکفیری به فیض شهادت نائل آمد. نرگس پنج ساله تنها یادگار این شهید والا مقام است. رضا رحیمی از همکاران و همشهریان اسماعیل خانزاده خاطراتی از این شهید را اینگونه روایت می‌کند:

*ارادت و دیدار هفتگی با علامه حسن زاده آملی

از کودکی با هم دوست بودیم و شهادتش برایم داغ سنگینی است. یکی از کارهای شهید خانزاده این بود که هر پنج شنبه به دیدار با علامه حسن زاده آملی می‌رفت.  اگر مشکلی داشت و فرصت دیدار میسر نمی‌شد، حتما آن روز مزار مادر این عالم فرزانه که در روستای اّهلْم محمودآباد دفن شده را زیارت می‌کرد.

خاطره دیگری که از این شهید عزیز دارم این است که محرم وقتی عزاداران اباعبدالله(ع) می خواستند وارد امامزاده ابراهیم(ع) که دقیقا روبروی منزلشان بود بشوند جلوی در می‌نشست و پای عزاداران را با آب درون تشت می‌شست.

*لبیک به ندای هل من ناصر ارباب

شهید خانزاده متولد ۶۳ بود و در بحث تحصیل نیز ابتدا فوق دیپلم تربیت بدنی گرفت و در این مقطع نیز کارشناسی رشته مدیریت امور فرهنگی خواند. او یک دختر پنج ساله به نام نرجس دارد وقت رفتن به دوستان و رفقایش سفارش کرد هوای دخترش را داشته باشند که احساس یتیمی نکند. توی وصیت نامه‌اش نوشته بود خداوندا محبت همسر، پدر، مادر و دخترم باعث شده که نتوانم برای دفاع از حرم عمه جانم حضرت زینب(س) بروم به راستی که ندای هل من ناصر اربابم را شنیدم. می خواهم برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم به سوریه بروم تا به مولایم بگویم اگر در آن روز برای یاری شما نبودم امروز می‌خواهم جانثاری کنم.

*به من قول داده بود

تعدادی از همسایگان ما هستند که در سانحه‌ای دچار بیماری و یا معلولیت جسمانی شده‌اند. هر زمان که فرصت داشت آن‌ها را با ماشین و هزینه شخصی خود به تفریح می‌برد تا حال و هوایشان عوض شود. خیلی انسان پر نشاط و با روحیه‌ای بود. شهید روح الله سلطانی مسئول عملیات بود او شش هفت ماه پیش به شهادت رسید. اسماعیل در مراسم ختم شهید سلطانی به بچه‌ها گفته بود روح الله به من قول داده بود تا پایان خدمت هر جا برود من را با خود ببرد حالا منتظرم ببینم به وعده اش عمل می‌کند یا نه! شهید خانزاده رئیس دفتر شهید سلطانی بود.

*پدر و مادرش را به کربلا فرستاد

یکی دیگر از کارهای زیبای او این است که چند بار می‌توانست به زیارت کربلا مشرف شود اما معتقد بود تا پدر و مادرم به حرم امام حسین(ع) نرفتند من هم نباید بروم. اربعین امسال پدر و مادرش را به کربلا فرستاد و گفت: «من نیز به زیارت عمه جانم حضرت زینب(س)‌می‌روم».