به نقل از وبلاگ معارف اسلامی و کلام /

در جلسه قبل بیان کردیم که بعضی ها قائلند که انسان به طور کلی برتر از سائر مخلوقات است و در مقابل عده ای قائلند که اینگونه نیست. همچنین بیان کردیم که نظر قرآن در این باره مختلف است در بعضی آیات همه انسان ها را ستوده و در بعضی دیگر همه را نکوهش کرده و در بعضی آیات دیگر قائل به تفصیل شده است همچنین نکته ای تذکر داده شد که گاهی منظور از کرامت انسان ، کرامتی تکوینی است و به بُعد هستی انسان مربوط است و گاهی کرامتی اکتسابی و مربوط به بُعد ارزشی انسان است. حال با این مقدمه  در مورد نظر قرآن کمی سخن می گوییم.

بررسی آیه ها

وقتی آیات قرآن را بررسی کردیم دیدیم که برخی برکامل و برتر بودن انسان تاکید می ورزند و برخی در مقابل آنانند حال وقتی که آیات قرآن را بررسى مى‌کنیم، مى‌بینیم بسیارى از اختلافات که در آیات هست، به کرامت اکتسابی و ذاتی برمی گردد

قبل از توضیح دوباره تاکید می کنم اگر آیه ای در مورد کرامت ذاتی و هستی شناختی انسان باشد به هیچ دلیل دلالت بر برتری انسان نمی کند

حال با این مقدمات وقتى خدا مى‌فرماید: اسراء / ۷۰:

وَ لَقَدْ کَرَّمْنٰا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنٰاهُمْ فِی اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ وَ رَزَقْنٰاهُمْ مِنَ اَلطَّیِّبٰاتِ وَ فَضَّلْنٰاهُمْ عَلىٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنٰا تَفْضِیلاً

در اینجا منظور کرمت ذاتی و هستی شناختی است و دلالتی بر برتری انسان ندارد زیرا یک سلسله نعمتها را بیان مى‌کند که به انسان داده و به موجودات دیگر نداده است، در نتیجه، انسان داراى بهره‌ى وجودى بیشتر مى‌شود. و در دنبال آیه مى‌فرماید:

اسراء / ۷۰: «وَحَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّبات».

که این دو جمله مى‌تواند تفسیرى براى آن کرامت باشد.

پس نتیجه این شد که این ایه هیچ ربطی به فضیلت انسانی ندارد

آن چیزی که این برداشت ما را تقویت می کند این است که در برخى از تفسیرها آمده است که: منظور از تکریم انسان، مستوى القامه بودن اوست که حیوانات دیگر چنین برترى را ندارند.

 برای تایید اینکه منظور در این آیه کرامت ارزشی نیست بلکه کرامت از حیث هستی انسان است  این است که از این قسمت آیه «وَحَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْر» نیز همین برترى تکوینى بر مى‌آید؛ در حالیکه حیوانات با نیروى خود باید طىّ مسافت کنند ولى انسان از خود حیوانات هم براى اینکار مى‌تواند استفاده کند.

و سرانجام مى‌فرماید: «وَفَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیر مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلا»: انسان را بر بسیارى از مخلوقات، برترى دادیم که ظاهراً این برترى هم تکوینى ست.

اشکال) به چه دلیل می فرماید: «على کثیر»؟

پاسخ)شاید فرشتگان یا دیگر مخلوقاتی باشند که بر انسان برتری داند ولی ما نمی دانیم.

اما در آیه ای دیگر به مذمت انسان پراخته است و صفات و خصلتهاى ناپسندى را براى او ذکر مى‌کند؛ این «ناپسند»، گاهى از نظر اخلاقى باید بررسى شود و گاهى از جنبه‌ى تکوینى

 قاعده :به طور کلی هر آیه ای در مورد انسان هست را از دو بعد تکوینی واخلاقی بررسی میکنیم تا ببینیم کدام مد نظر آیه است.

وقتى مى‌فرماید:

نساء / ۲۸: «وَخُلِقَ الإْنْسانُ ضَعِیفا».

جنبه تکوینی و کرامت انسانی )در این آیه نیز یا انسان را با موجوداتى مقایسه می کند که این نوع ضعفها را ندارند، مانند فرشتگان که داراى نیروهایى بیش از انسان هستند؛ و شاید ضعف انسان در برابر خداوند مطرح است و ضعف انسان گوشزد مى‌گردد تا مغرور نشود. یعنى اى انسان اگر کمالى دارى، ضعف نیز دارى و همه قدرتها و نیروهاى تو در برابر قدرت الهى، چیزى بحساب نمى‌آید  پس این آیه هم دال بربعد فضیلت ورذیلت انسانی نیست چون کرامتی که در آن مطرح شده است هستس شناختی و تکوینی است

نکته )آیاتى در قرآن  هست که در آنها کرامت یا مذمّت انسان را تنها از دیدگاه اخلاقى باید مورد بررسى قرار می دهد یعنی اگر از بعد اخلاقی کرامت و کمالی ثابت شود اینجاست که دال بر فضیلت انسانی می کند.

حال سوال : کجاست که می شود گفت انسان از لحظ ارزشی از دیگر موجودات بالاتر است ؟

جواب: آنجایی که یک کمال از راه اختیار انسان حاصل شده باشد .

توضیح: مى‌دانیم اصولاً ارزش اخلاقى در رابطه با اختیار مطرح مى‌گردد. اگر اختیار نباشد، ارزش اخلاقى هم وجود ندارد. ستایش یا نکوهش اخلاقى در حقّ کسانى رواست که با اختیار و گزینش خود، کار پسندیده یا ناپسندى انجام مى‌دهند. اگر انسان مجبور به رفتن راه صحیحى‌است از نظر اخلاقى جا ندارد که مورد ستایش قرار گیرد. چنانکه اگر فرض شود که انسانى مجبور به ارتکاب جنایتى شود باز مورد نکوهش نخواهد بود.

 حال مى‌پرسیم: آیا درست است که ما بدون در نظر گرفتن راهی که افراد انتخاب می کنند همه ی آنها را مورد ستایش اخلاقى قرار دهیم ؟ خیر قطعاً این کار عاقلانه نیست، پیش از انجام کار خوب یا بد، جاى ستایش و نکوهش نیست؛ بعد از انجام فعل هم، برخى فعل ها ارزش مثبت دارند و برخى منفى. از اینجاست که دو گونه ارزش مطرح مى‌شود: ارزش مثبت براى آنان که کار خوب کرده‌اند و منفى، براى

آنانکه بد کرده‌اند. چنانچه این مهم مورد نظر قرآن نیز هست و بدان نوجه دارد بر همین اساس بعد از آیه‌ى «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِین» مى‌فرماید: «إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحات» التین / ۶:

اینان دیگر به اسفل سافلین وارد نمى‌شوند و نیز بعد از آیه‌ى:

معارج / ۲۱ـ۱۹: إِنَّ اَلْإِنْسٰانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذٰا مَسَّهُ اَلشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذٰا مَسَّهُ اَلْخَیْرُ مَنُوعاً إِلاَّ اَلْمُصَلِّینَ مى‌فرماید: «…إِلاَّ الْمُصَلِّین..». معارج / ۳۵ـ۲۲:

خلاصه آنکه: یکدسته آیات قرآنى ناظر به کرامت تکوینى انسان و در واقع هدف مدح در آنها، مدح فعل خداست؛ اگر انسان فضیلتى هم دارد به اعتبار این است که متعلَّق تکریمات الهى‌است و گرنه با نظر دقیق، باید گفت این کرامتها از آنِ خداست لذا در اینجا باید گفت فتبارک الله احسن الخالقین  امّا جایى که پاى افعال اختیارى به میان آید، دیگر جاى کرامت عمومى و همگانى نیست.

 نتیجه در مورد این سوال که آیا همه انسان ها بر دیگران ارزش دارند این است که  انسان از دیدگاه ارزشى، نه بهتر از همه‌ى حیواناتند و نه همه پست‌تر. برخى آنقدر تکامل مى‌یابند که فرشتگان در برابرشان سجده مى‌کنند و برخى چندان تنزّل مى‌یابند که از حیوانات هم پست ترند.

خلاصه کلام این که :آیاتی که درآنها مدح یاذم وجوددارد ازدوجهت قابل بررسی اند ۱ازجهت اخلاقی ۲از جهت غیر اخلاقی (تکوینی)حال اگرازجهت غیراخلاقی باشد که نمی تواند دلالت بربرتری و فضیلت انسان برغیر خود کند چون نهایت دلالت دارد که انسان ازبعد وجودی برترازدیگرموجودات است ،یااگرذم باشددلالت میکندکه ازموجودات دیگر از بعد وجودی بدتراست،،

اما اگر ازجهت اخلاقی باشد چون مدح وذم اخلاقی فرع براختیار است یعنی تا اختیار نباشد مدح وذمی هم معناندارد پس بعدازعمل اختیاری بعضی ازانسان ها که کار پسندیده کرده لایق مدح اند وبعض دیگر که کار ناپسند انجام داده اند لایق ذم اند پس ازاینجافهمیده میشود که آیات مدح یا ذم مطلقا متوجه همه انسان ها نیست و همه مطلقا فضیلت ندارند  بلکه هرگروهی باتوجه به کاری که انجام می دهد مشمول مدح یاذم قرار می گیرد وآن دسته که مورد مدح قرار میگیرند دارای ارزش بیشتری هستند بخلاف آنان که مورد ذم قرار میگیرند .