درک و شناخت یک  نظام سیاسی به ویژه اگر آن نظام از بطن یک جنبش دینی برخاسته باشد اولین مسأله‌ مهم برای سیاست‌گذاران جهانی است. این مسأله از ابتدای شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی به عنوان پدیده‌ای در سیاست بین الملل، برای تصمیم‌گیران آمریکا و اروپا یک معما بوده است. تمامی دولت‌هایی که بعد از انقلاب در کاخ سفید بر کرسی زمامداری تکیه زده‌اند در اولین مرحله با «مسأله‌ ایران» ‌دست به گریبان بوده‌اند.

وقتی ۳۸ سال قبل نظام جدید ایران که ماهیت دینی و ایدئولوژیک داشت، ساختار روابط تهران با واشنگتن را برهم زد، به دلیل این تغییر ماهیت این سؤال براى آمریکایی‌ها مطرح شد: چه تصویر و تعریفی از موقعیت ایران به واقعیت نزدیک‌تر است؟

 به دنبال این موضوع، سؤال استراتژیک  بعدی که برای رهبران آمریکا مطرح گردید، این بود که بر پایه‌ این تصویر و تعریف، چه سیاستى را باید در مورد ایران دنبال کرد یا آن که کدام سیاست نسبت به این نظام نوپا و در عین حال پرنفوذ، کم‌هزینه و مقرون به واقعیت است؟

در نقل قول‌های استراتژیست‌های آمریکا نظیر «برژینسکی، کیسینجر،‌ لی همیلتون، آلبرایت و …» از مذاکره‌های درون اتاق‌های تصمیم‌گیری آمریکا بر این نکته مکرر اشاره شده است که دامنه‌ اختلاف نگاه و تشتت آرا درباره‌ ایران میان نهادهای تصمیم‌گیر نظیر پنتاگون، ‌سیا و وزارت خارجه و شورای امنیت ملی بسیار بالا بوده است و آنچه در این ۴ دهه به عنوان «سیاست نهایی» ضد ایران از سوی دولت‌های آمریکا اعمال شده، در واقع نه حاصل جمع نظرهای نهادهای آمریکایی بلکه نظرات افراد و گروه‌های اپوزیسیون داخل ایران بوده است؛ «انقلابی‌های پشیمان».

اصطلاحات و مفاهیمی که در این سال‌ها از زبان مسؤولان وزارت خارجه‌ آمریکا در خاطر ما به جا مانده مانند «چماق و هویج، تهدید و تشویق و…» همگی بیانگر این مطلب است که آمریکایی‌ها در بدو امر هیچ گزینه‌ای ندارند و منتظر می‌مانند ببینند انقلابی‌های سابق و اپوزیسیون فعلی نظام اسلامی چه می‌گویند و چه پالس‌هایی می‌فرستند تا آنها نیز بر همان مبنا برنامه‌های‌شان را تهیه و اجرا کنند.

در روزهایی که جریان موسوم به اپوزیسیون با حضور تاریخی مردم در انتخابات ماه گذشته و پیروزی اصول‌گرایان در اغلب شهرهای ایران ـ جز تهران ـ به کما رفته بود، ناگاه توئیت رهبر این جریان در فضای مجازی نقش بست: «دنیای فردا، دنیای گفتمان‌هاست نه موشک‌ها».

این توئیت دقیقاً امتداد مواضع شاذ آقای رفسنجانی در یک دهه اخیر است که اوج آنها را در کوران انتخابات خرداد ۸۸ شاهد بودیم. کسی این پیام(دنیای فردا، دنیای گفتمان‌هاست نه موشک‌ها) را به فاصله‌ اندکی از شکست مجدد جریان فتنه در یک انتخابات به آن سوی آب‌ها فرستاد که در واقع همان انگیزه‌ها و سوداهای ما قبل انتخابات را در سر می‌پروراند: حامیان این تفکر غرب‌پسند چونان فرماندهان و شوالیه‌ها بتوانند موج‌های پراکنده‌ ناراضیان یا منتقدان نظام را زیر چتر تفکرهای خویش گرد آورند و از این گرو‌ه‌های کوچک، جبهه‌ا‌ی بزرگ در مصاف با نظام اسلامی بسازند. بنابراین می‌توان انتظار داشت تحرکات سیاسی آقای رفسنجانی در سال جاری نیز شکل گسترده و عمیقی پیدا کند.

ایده هماهنگ کردن حامیان فتنه پس از انتخابات، درست از فردای ۷ اسفند عملی شد؛ زمانی که مشخص شد ائتلاف چندلایه‌ «رفسنجانی ـ اصلاحات ـ اعتدال ـ لاریجانی» با پیروزی نسبتاً قاطع نامزدهای اصول‌گرایان در سراسر کشور در حال فروپاشی است. بنابراین اولین مأموریت‌ ائتلاف رفسنجانی آن بود که به هواداران خود، پیروزی را القا کند!! بلکه با روحیه دادن مصنوعی، ‌تبعات شکست را از آنها دور سازد. نتایج تهران نیز به کمک ائتلاف آقایان آمد تا سمپات‌های‌شان بهتر «خودپیروزبینی» را به خود بقبولانند.

دستور کار بعدی ائتلاف چیزی نیست جز نام یکی از کتاب‌های رهبر ائتلاف: «عبور از بحران»؛ بحرانی که چونان یک سونامی سیاسی، جبهه‌شان را با مشخص شدن نتایج انتخابات مجلس دهم درنوردید؛ پیروزی ۷۰ درصدی اصولگرایان و افراد مستقل در انتخاباتی که مانند مجلس ششم پیروزی بزرگی برای خود کنار گذاشته بودند. بحرانی که بعد از اعلام نتیجه‌ انتخابات،‌ اردوی جریان فتنه را فراگرفت از چند سو حیات و هستی این جریان را به خطر انداخت. نیروهای این ائتلاف که با امید تسخیر کرسی‌های مجلس به صحنه هجوم آورده بودند، حال باید یک ناکامی دیگر را مشاهده می‌کردند.

آقای رفسنجانی نه تنها هیچ نقدی را بر عملکرد خود روا نمی‌دارد، بلکه هیچ شکستی را نیز نمی‌پذیرد و چنین وانمود می‌کند که کماکان زنده است و هاله‌ قهرمانی به دور خود می‌کشد؛ حتی اگر اغلب کرسی‌های مجلس را ائتلاف او از دست داده باشد؛ پس هواداران هم نباید تصور کنند شکست خورده‌اند و برای نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی، دولت مستقر نتوانسته مجلسی هم‌سو با خود را تشکیل دهد.

به این صورت است که در مرحله بعد جناب رفسنجانی کارکرد یک «توصیه‌نویس ناصح(!)» را پیدا می‌کند و جمله‌ای را منتشر می‌کند؛ بی آن که به بازتاب‌ها و نتایج آن بیندیشد.

وقتی یک شخصیت سیاسی به این درجه از مخالفت می‌رسد، این سؤال برای هر ناظر سیاسی مطرح می‌شود: «به راستی آقای رفسنجانی با چه انگیزه و چشم اندازی بر ماندن در صحنه و ادامه‌ فعالیت خویش اصرار می‌ورزد؟!»

پاسخ اینجاست: «ایشان هست تا روند مخالفت‌ها و چالش‌ها با نظام اسلامی را مدیریت و هدایت کند».

نباید از نظر دور داشت مرکزیت جریان فتنه در خارج، مولود یک فضای مبارزه‌طلبی است. این جریان چنان که از فحوای مواضع آن پیداست، از انرژی کینه و انتقام سرشار است؛ آقای رفسنجانی می‌گوید و بعد بلافاصله فتنه‌جویان و معتدلان سینه‌چاک امریکا آن را تعقیب می‌کنند.

اما ولی فقیه تنها با یک جمله ـ بله! فقط یک جمله ـ تمام معادلات آمریکاییان و دنباله‌روهای‌شان را برهم می‌زنند.