این روزها کارشناسان آب و هوا خبر از مهمانان نزولی از آسمان نظیر برف و تگرگ و باران را می دهند؛ آنها مهمانان خوانده ما و ناخوانده نارنجی پوشانی هستند که دلشان به هوای خوب گرم است.
حال که مهمان حبیب خداست و نمی شود کاری کرد، ندانستن اینکه از سختی کار بنویسم یا انتقاد سازنده ای برایشان، دوراهی سختی است که من اولی را برمی گزینم تا خودم را هم سطح شان کنم.
اینکه باران ببارد و جوی ها زباله هایمان را راهی کنند تا کجا؟ واقعا این زباله ها به کجا چنین شتابان می روند؟ خب اینها که بالاخره به بن بستی می رسند و گریبان پاکبانان ما را می گیرند.
آن از لباسشان که مجبورند چند لایه دیگر زیر آن بپوشند تا حداقل کمی گرما را احساس کنند و آن از ارزشی که برایشان قائل می شوند.
آنها در هوای سرد هیچ اختیاری ندارند و تنها مجبورند با همین امکانات، شهر را به بهترین شکل تمیز نگه دارند؛ دیگر واقعا نباید در حق این بنده های خدا کم لطفی کرد.
حداقل لباس را برایشان عوض کنند و آن را ضخیم تر و البته راحت تر تهیه کنند. دستکش هایشان را از پارچه هایی تهیه کنند که دستشان اذیت نشود و از سرمای هوا خون در رگشان یخ نزند.
اینجا نوشتن و خواندن فایده ای ندارد؛ باید فکری به حالشان کرد و کمی این وضعیت نابسامان را از دید محدود آنها دید.
فقط لحظه ای کوچه مان را بدون پاکبان در نظر بگیریم و آن را در پروسه طولانی تری و حتی در شهر و کشور نیز در نظر بگیریم تا کار بزرگ آنها را از نگاه کوچک خودمان قضاوت کنیم.
پی نوشت: نارنجی پوشان بی ادعا را دریابیم…!
به قلم آیدا اسلامی