وقتی از ترور حرف می زنیم از شکست هم باید حرف بزنیم؛ وقتی در مقابل توانایی کسی تسلیم می شوند، دست به ترور می زنند؛ تاریخ ما زیر خون های زیادی مدفون شده است، خونهایی که از شکست دشمن حرف می زدند، جایی از تقویم سیاستمداری چون بهشتی، جایی نابغه ای چون احمدی روشن و یا جایی وطن پرستی، دلداده ای، سرداری و یا بقول خودش، سربازی، سربازی ترور شود.
اینکه دومین چهره سیاسی یک کشوری ترور میشود، قطعا ضربه سختی برای آن کشور خواهد بود؛ اما این روزها سردار سلیمانی دل خیلی ها را شکست که هیچ مرزی را نمیشناختند؛ حاج قاسم، جغرافیا نمی شناخت و امروز هیچ جای جغرافیا با حاج قاسم بیگانه نیست.
روزی که جان خود را در دستش گرفته بود و به میدان رفت، با خود نپرسید این دخترک پر اضطراب کیست، وقتی داشت تمام وقت و ساعتش را وقف شهادت می کرد، اصلا با خودش نپرسید به من چه ارتباطی دارد، وقتی همه بخاطر روحیه عدالت محورش او را مواخذه می کردند، تردید نکرد، وقتی هرکسی بفکر خودش بود او ضامن آرامش همه شد، امروز هم کسی به عشق اش با سردار شک ندارد، همه دوستش دارند؛ تاریخ از این حجم علاقه شگفت زده است، مبهوت بزرگواری کسی که تمام دنیا را در دلدادگی اش بهم ریخته است.
کربلای پنج دلدادگی او را قاب گرفته، خانطومان افسانه های شجاعت اش را فریاد می زند و کوچه های بوکمال از ترس نگاه او هنوز می لرزند.
حاج قاسم فرزند عصر ما نبود، از تبار مالک اشتر بود، از خون مختار، از وطن پرستی آریوبزن از تبحر چمران؛ حضور او اتفاقی بود که دنیا را غافلگیر کرد و نبودش غافلگیر تر؛خون به ناحق ریخته اش امروز تمام قاره ها را در نوردیده و به یک سونامی برای فرعونیان تبدیل شده است؛ دنیا مات و مبهوت تشعش شجاعت تو شده است؛ امروز در کوچه پس کوچه های عراق، در میدان سرخ مسکو، در خیابان شانزه لیزه، در دهلی و حتی در تمام اتاق های کاخ سفید تنها صدایی که به گوش می رسد، لبیک انتقام خون توست.
امروز جغرافیا گوشش بدهکار نیست، همه سردار سلیمانی اند، انگار به اندازه تک تک انسان های کره زمین حاج قاسم نفس می کشد.
به قلم سید مصطفی صادقی