مرتضی فتحی نوشت: میگویند ایرانیها بیشترین آمار مهاجرت در دنیا را دارند برخی میگویند وقوع اتفاقاتی چون انقلاب، جنگ و پر رنگتر شدن قطب بندیهای سیاسی در فضای اجتماعی از دلایل عمده این مهاجرتها است. برخی دیگر میگویند وجود مشکلات شخصی دلیل کافی برای خیلی از مهاجرتها بوده است اما مهاجرت وقتی برای یک هنرمند اتفاق میافتد به سبب شهرت او، ماجرا ابعاد گستردهتری پیدا می کند و فراتر از آن سرمایهگذاری است که نهادهای مختلف بر روی شخص انجام دادهاند تا به جایگاه قابل توجهی رسیده است و حالا به هر دلیل این سرمایه هدر میرود.
هنرمند به واسطه مخاطبان و طرفدارانی که مخصوصا در قشر نوجوان و جوان جامعه دارد به عنوان فردی تاثیرگذار قلمداد می شود. به همین سبب گاهی حتی کوچکترین اظهار نظر هنرمندان واکنش های گسترده ای را در پی دارد. همین پیگیریها و تاثیرگذاری هاست که از مقوله مهاجرت هنرمندان واقعهای بزرگ در فضای فرهنگی جامعه میسازد.
اگر کمی به عقب برگردیم شاید سال ۸۷ را بتوان نقطه عطفی در روند این مهاجرت های سریالی نامید. در مرداد سال ۱۳۸۷، خبر ممنوعالخروج شدن گلشیفته فراهانی به دنبال ایفای نقش وی در فیلم «دروغها – Body of Lies» اعلام شد و بعد از مدتی پایگاههای خبری، خبرسفر او به آمریکا را مخابره کردند. وی چندی بعد در مقابل دوربین عکاس مجله فیگارو رفت و از آن پس بود که خط قرمزها را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت. همین اقدامات بود که سیل واکنشها از برخورد های احساسی گرفته تا ریشهیابی های فرهنگی را در داخل کشور به راه انداخت.
عده ای این اقدامات فراهانی را نتیجه تربیت نادرست پدرش خواندند و عده ای از دسیسه ای سخن گفتند که در امتداد تهاجم فرهنگی است و هدف آن به انحراف کشیدن جریانات فرهنگی در جامعه است اما این گفته ها و اظهار نظرها هرچه بود عاملی بازدارنده برای ادامه این روند نبود چراکه پس از آن تاریخ بود که افراد سرشناسی که عموما مخاطب از طریق رسانه ملی با آنها آشنا شده بود به جرگه این مهاجران پیوستند و لیست مهاجران فرهنگی را طولانی تر کردند.
مسلما در بازی دو سر باخت مهاجران فرهنگی آنهایی که میروند نه تنها جایگاه ممتاز داخلی را از دست میدهند بلکه برای حفظ موقعیت و حتی گذران زندگی خود مجبور به تن سپردن به هر رسانهای می شوند و تقریبا در همه موارد این هنرمندان به جایگاهی که در داخل کشور داشتند حتی نزدیک هم نمی شوند.
برخی دلیل مهاجرت و کشف حجاب خود را واکنش به شرایط سینمای پس از انقلاب عنوان می کنند؛ برخی دیگر ممنوع الکار شدن های پی در پی را عاملی برای دلزدگی خود از فضای فرهنگی و رسانه ای داخل می دانند و البته برخی دیگر هم با انگیزه های عمدتا سیاسی راه مهاجرت را در پیش گرفته اند. اما به نظر می رسد ماهیت این ماجرا در حال تغییر است چراکه اخیرا افرادی کار و فعالیت در خارج از ایران را انتخاب کرده اند که دارای سابقه سیاسی و حواشی منفی در ایران نبوده اند بلکه عمدتا از عوامل دست چندم سینما و تلویزیون ایران به شمار می رفتند.
به نظر می رسد روندی که در ابتدا با هیاهو و جنجال های بسیار آغاز شد و واکنش هایی گسترده را به همراه داشت اکنون بسیار آرامتر از قبل در حال ادامه یافتن است. اتفاقی که شاید چند سال قبل بسیار مضموم مینمود اکنون میرود تا کاری عادی و بلکه درست قلمداد شود.
نگاهی به صفحات اجتماعی این بازیگران تازه مهاجرت کرده در فضای مجازی گویای این موضوع است که حالا مخاطب نه تنها هنرمند را به خاطر ترک سرزمینش و زیرپا گذاشتن ارزشهای جامعهای که در آن رشد کرده و از امکانات و سرمایههای آن بهره برده تا به این جایگاه برسد، سرزنش نمیکند بلکه وی را به ادامه این روند نیز تشویق میکند.
به نظر میرسد پروژه نفوذ فرهنگی هم اکنون اولین قدم خود را با موفقیت در حال برداشتن است چون مخاطب نه تنها دیگر این اقدام هنرمند را نقد نمیکند بلکه این موضوع را پیشرفتی برای هنرمند میداند. تا دیروز سریالهای کلمبیایی، کرهای و آمریکایی در شبکههای فارسیزبان ماهوارهای دوبله میشد و در دسترس مخاطب ایرانی قرار میگرفت، اما حالا این شبکهها قدمی به پیش برداشته و ساخت سریال را در دستور کار قرار داده و البته برخی از بازیگران ایرانی را جذب کردهاند تا دیگر نگران میزان نفوذ و تاثیرگذاری بر مخاطب ایرانی نباشند. مسلما این جذب به مدد شکافهای فرهنگی جامعه ما صورت گرفته است. شکافهایی که با غفلت، موضعگیریهای بیموقع و واکنشهای غیرکارشناسانه مسئولان فرهنگی ما هر روز در حال عمیقتر شدن است.
به نظر میرسد وقت آن رسیده که در کنار مذمت افرادی که اینچنین به همه سرمایهگذاریهای جامعه پشت پا میزنند و با افتخار حدود اخلاقی جامعه را زیر پا میگذارند این سوال را از خودمان بپرسیم که آیا در این بی قیدی فرهنگی ما هم سهمی داریم؟ قطعا روبرو شدن مخاطب با تضاد فاحش سبک زندگی هنرمندان و نقشهای آنان در فیلمها و سریال های تلویزیونی، نتیجه ای جز بی اعتمادی بیش از پیش او به رسانه ملی و تولیدات فرهنگی کشور و در مرحله بالاتر ارزشهای حاکم بر جامعه نخواهد داشت و قطعا تا وقتی که مسئولان فرهنگی ما در قبال این موضوع واکنشی غیر از برخوردهای قهری و ممنوع الکاری هنرمندان در پیش نمیگیرند نه تنها این تضاد کمرنگ نمیشود بلکه مخاطبان بیشتری حامی هنجار شکنیهای هنرمندان خواهند شد.
از طرفی وقتی دستاندرکاران فرهنگی ما صرفا به تولید آثار سطحی بسنده میکنند و هیچگونه توجهی به فرهنگسازی برای مخاطب ندارند و از آن فراتر حتی مجریان این آثار هم با این مفاهیم ارائه شده بیگانهاند حتماً حرفهای بیگانگان خریدار پیدا خواهد کرد.
برخلاف شعار رایج ادبیات فرهنگی ما که هنر را مستقل از سیاست میخواند، بارها در فضای جامعه هنرمندان مختلف برای نقشآفرینی در فیلمها و سریالهای ارزشی مورد انتقاد و بلکه تمسخر و کینهتوزیهای خصمانه سیاسی قرار گرفتهاند؛ برخی بازیگران برای بازیهای نه چندان قوی در پروژههای سینمایی دستمزدهای نجومی دریافت میکنند در حالی که بسیاری دیگر حتی در گذران زندگی خود دچار مشکل هستند؛ بارها خبر هایی مبنی بر فساد گسترده در فضای سینمایی کشور را شنیدهایم و موارد بسیاری از این دست.
با وجود این احوالات قطعا نباید انتظار داشته باشیم که جامعه ما در حال حرکت به سمت ارزشها باشد. چرا که به نظر میرسد بنیادهایی که وظیفه هدایت فرهنگی جامعه را بر عهده دارند خود بیشتر از هر وقتی دچار آشفتگی، کجروی و سوء مدیریت هستند.
مهاجرت هنرمندان یکی از دهها موضوعی است که ریشه در فرهنگ دارند. فرهنگی که علی رغم غنای آن امروز شاهد ظهور و بروز مشکلات بسیاری در آن هستیم. شاید جدی گرفتن “مدیریت فرهنگی” بتواند از فرار سرمایهها جلوگیری کند و بالطبع روند مخالف سازی را کند و کندتر کند.