به نقل از وبسایت مربی /

گاهی اوقات هنگام مشاوره به بعضی از اولیای دانش آموزان راهکارهایی می دهیم که پاسخ آنها شگفت آور است؛

به یک نمونه توجه کنید:

مشاور: به نظر من فرزند شما در سنی نیست که شما بتوانید با خیال راحت برایش گوشی موبایل یا اینترنت پر سرعت تهیه کنید؛ بهتر است قبل از خرید این وسایل کمی فکر کنید…

والدین: اما هرچه تلاش می کنم و فرزندم را قانع می کنم به محض آنکه از خانه بیرون می رود و دوستانش را می بیند که آن وسایل را دارند؛ یا ناراحت می شود و غصه می خورد یا جنجال به پا می کند که همه دارند جز من!! حتی گاهی ممکن است به والدین یا مربی برچسب بدبینی و بدگمانی بزنند…

اما راهکار چیست؟

 

چه کنیم که فرزندمان با دیدن امکانات دوستانش و یا حتی دیدن برخی ویژگی های اخلاقی خانواده های آنان از ما دلگیر نشود و حس سرخوردگی پیدا نکند؟

من میخواهم سوال شما را با یه اتفاق جالب پاسخ بدهم:

همه ما تا به حال ”  کل کل ” بچه ها سر تیم مورد علاقه شان با همدیگر را دیده ایم؟ مگه نه؟! حتی اگر در یک جمع ۵۰ نفره هم تنها فرزند ما استقلالی یا پرسپولیسی باشد با این حال کم نمی آورد و از خودش و افکارش دفاع می کند؟

تا به حال دقت کرده اید؟!!! بعید می دانم کسی باشد که این صحنه را ندیده باشد؟ اما مطلب در این است که چرا فرزندم آن لحظه احساس شکست نمی کند؟ چرا آن لحظه سر خورده نمی شود؟ چرا با تمام وجود از آرمان ها و افکارش دفاع می کند؟

پاسخ ها روشن است:

۱. با دیدن بازی ها، تکنیک ها و تصمیمات مربی تیم، قانع شده است که این تیم برترین تیم است، پس من با نشان دادن و به تصویر کشیدن آینده افکار خانوادگیمان و دلایل منطقی برای تصمیماتی که گرفته ام او را قانع کنم که تصمیمات خانواده و افکارمان مثبت است؛ فقط در این صورت است که او از این افکار تمام قد دفاع می کند…

۲. بازیکنِ فوتبالِ وسطِ زمین برای نوجوانم دست تکان می دهد، مخصوصاً وقتی گل می زند رو به دوربین خوشحالیش را ابراز می کند، پس من هم دقیقاً وقتی موفقیت فرزندم را می بینم برایش دست تکان دهم، خوشحالش کنم تا او نسبت به خانواده و افکار حاکم بر آن حس مغرورانه ای پیدا کند… اخم کردن و گفتن جملاتی مانند: “همینی که هست…” باعث می شود بچه ها تصمیم شما را قبول کنند اما دوستش نداشته باشند؛

۳. همیشه هنگام شکست، مربیِ تیم بهانه ای را برای بازی بدِ تیمش پیش می آورد: دلایلی مانند: داوری بد، زمین نامناسب و مطالبی از این دست…  ماهم برای اشتباه فرزندمان (تا حد امکان) بهانه ای بیاوریم و با اولین اشتباه، ایرادات شخصیتی به او وارد نکنیم : مثلا بهتر است بگوییم: “خوب من میدونم به خاطره اینکه دوستت رو خراب نکنی ناچار شدی این عمل رو انجام بدهی ولی بهتر بود بیشتر بهش فکر کنی”؛ نه اینکه مستقیما به او بگوییم تو فرد نادانی هستی که یک بارم کار درست انجام نمیدی… اینطوری فرزند هم می فهمد که اگه بدون فکر، عملی را انجام بدهد “احتمالا” خراب می شود نه اینکه به طور کلی حس کند آدم نادانی است…

پس برای آنکه فرزندمان کم نیاورد او را قانع کنیم ، آینده را نشانش دهیم و برای هر اشتباهش راهی برای گذشت بگذاریم…

باز تأکید می کنم شما می توانید به نحوی او را قانع کنید (البته نه فقط با حرف، با ارائه تجربیات، آوردن مثال ها و …) که در جمع دقیقاً مانند تیمِ موردِ علاقه اش از افکار خانوادگی اش دفاع کند و روی آن تعصب داشته باشد… 

یه لحظه فکر کنید؛ اینطوری کار شما راحت تر نیست؟!

 

… باتشکر از جناب آقای حمیدرضا اصفهانی مقدم …