تا مقداد برسد قدری مقابل بیمارستان معطل شدم. وقتی به اتاق رسیدیم حاج آقا رئیسی رفته بود. آقارضا روی تخت دراز کشیده بود با بدنی نحیف و صورتی تکیده، اما گل خنده را چنان به رویمان شکفت که نه رنج خودش معلوم شد و نه غم ما . حاج آقا برایش تبرکی امام رضا(ع) آورده بود و او مشعوف و خوشحال؛ انگار نه انگار ساعتی پیش دکترها به او گفته اند شیمی درمانی هم دیگر جواب نمی دهد و ماندن در بیمارستان بی فایده است.
گفتم:«حاج رضا! من تازه دارم میرم مشهد، قراره همشهری تو و امام رضا بشم». انگار منتظر همین جمله بود. سر سخن باز کرد و ما را برد تا کوچه پس کوچه های خاطرات ۴۰ سال پیش. کودکی که مغازه پدری اش به داخل حرم امام رضا(ع) باز می شد و محل بازی اش، صحن کهنه آقا.
گفت که خانه پدری اش چند بار در اطراف حرم تغییر کرده و یک دور، گرداگرد حرم چرخیده .سر آخر هم آهی کشید و گفت: انگار کبوتر حرم بودیم!
آن شب، آخرین دیدار من با رضا مقدسی بود. این یکی دوماهی که به مشهد آمده ام، خیلی اوقات به یادش بودم و برایش دعا می کردم. هفته پیش که بعضی دوستان رسانه ای از تهران به مشهد آمده بودند، توفیقی شد تا از نقاره خانه حضرت، روبروی گنبد طلا به آقا سلامی بدهیم و همنوا با دم گرم آقاایمان شمسایی، امین الله بخوانیم. شفای عاجل رضا مقدسی دعای همه دوستان بود از حضرت.
اما گویی این کبوتر حرم، بیشتر شوق پریدن داشت تا ماندن و دیروز روح بلندش از جسم صبورش، جدا شد و از میان ما پرکشید.
رضا مقدسی، مدیر رسانه ای انقلابی که همکاران و هم سنگران به درستی «روزنامه نگار تراز انقلاب اسلامی» لقبش داده اند، حقیقتاً مرد اخلاق و تقوا و بصیرت بود. او که کار رسانه ای را به صورت جدی در مشهد و از روزنامه قدس آغاز کرده بود، پس از عزیمت به تهران و اجرای موفق طرح سراسری کردن این روزنامه ، در رسانه های دیگر نیز مسئولیت های مختلفی را بر عهده گرفت که تقریباً در همه آنها خوش درخشید.
آقارضا در فراز و فرودها و تحولات سیاسی و اجتماعی سالیان اخیر به رغم آنکه در همه صحنه ها حاضر و به تعبیری وسط میدان بود، اما چنان تقید به اخلاق نیکو داشت که به یاد ندارم کسی از او رنجیده خاطر باشد یا درباره او جز به خوبی یاد کند. با این وجود او بصیر و زمان آگاه نیز بود. دفاع از مبانی انقلاب و جایگاه ولایت را وظیفه خود می دانست و در این مسیر حتی با دوستانش هم تعارف نداشت.
این چند سال سخت و طاقت فرسایی هم که بیماری جانکاه، محمل امتحان الهی اش شد؛ حاج رضا مقدسی کوه صبر بود.اهل گلایه و شکایت نبود. در همه جلسات فعال و پویا حاضر می شد و تا آنگاه که بیماری زمینگیرش نکرد، با روحیه ای عالی یک لحظه دست از تلاش و مجاهدت برنداشت.
دیروز که داخل صحن انقلاب با پیامک، خبر رفتنش بر سرم آوار شد؛ یاد جمله آخرش افتادم که گفت: انگار کبوتر حرم بودم!
نگاهی به گنبد طلا کردم و کبوتری که آن بالا کنار پرچم داشت می چرخید.
درود و رحمت بیکران خداوند بر او باد!
سیدنظام الدین موسوی
معاون ارتباطات و رسانه آستان قدس رضوی