حضرت امام (ره) در سخنرانی تاریخی خود در بهشت زهرا فرمودند: سینمای ما مرکز فحشاست، ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم، ما با آن چیزی که در خدمت اجانب برای عقب نگهداشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم. ما کی مخالفت کردیم با تجدد؟ با مراتب تجدد؟ مظاهر تجدد وقتی که از اروپا پایش را در شرق گذاشت ـ خصوصاً در ایران ـ مرکز [عظیمی] که باید از آن استفاده تمدن بکنند ما را به توحش کشانده است. سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد و شما می دانید که جوانهای ما را این ها به تباهی کشیده اند و همین طور سایر این مراکز ما با این ها در این جهات مخالف هستیم
.
امام (ره) با همین چند بند ارائه نظراتشان، به عنوان یکی از محبوبترین و ترقیخواهترین رهبران مذهبی – سیاسی قرن بیستم شناخته شدند. رهبری که موجب احیای دوباره ریشههای مذهبی یک ملت تحقیر شده با ابزار تجدد شده بود. امام با چنین ابراز نظری در مورد سینما نشان داد با مظاهر تمدن و مراتب تجدد اختلافی ندارد. طبیعی است که عمده هراس آمریکایی ها و دول اروپایی از امام به همین دلیل بود. در صورتیکه گروههای تندرو وابسته به احزاب غیر اسلامی در نخستین روزهای انقلاب، تعمدا اقدام به تخریب سینماها میکردند. اما مقتدای فوق هوشمند انقلابیون در سال ۱۳۵۷ نشان با اشاره اش درباره عدم مخالفت با سینما، نشان داد که پیروان او با مظاهر تجدد دشمنی ندارند.
منطق حضرت امام (ره)، مبتنی بر فحشازدایی از محتوای آثار سینمایی، جریان سینمای ایران که در سال ۱۳۵۶ با تولید شش فیلم، از مرزهای نابودی و سقوط، دوباره احیاکرد.
و بر اساس منطق فحشا زدایی از سینما، سینمای ایران به همه افتخارات داخلی و خارجی ممکن باید دست پیدا میکرد. افتخاراتی هر چند ظاهری که با جریان اصلی سینمای ایران قبل از انقلاب ۱۳۵۷ خیلی فاصله داشت. هر چند محتوای برخی آثار تولید شده مورد تائید نیست، اما اگر به سینماگران ورشکسته در سال ۱۳۵۶ می گفتید که انقلابی اسلامی در ایران خواهد شد و سی و چهار سال پس از انقلاب مجسمه طلایی اسکار به یک فیلم ایرانی اختصاص پیدا میکند، شاید کمتر سینماگری در آن زمان باور می کرد که انقلابی اسلامی؟! ساختن فیلم؟! اسکار؟!
شاید بهتر است بنویسیم سینماگران فراتر آنچیزی که در تصور سیاسیون است به انقلاب مردم و مخصوصا امام (ره) بدهکار هستند اما چگونه است که سینماگران ایرانی، همچنان در مورد مهمترین شخصیت انقلابی قرن بیستم فیلمی نساختهاند؟!
انگلیسیها در سه دهه اخیر راجع به مارگارت تاچر فیلم ساختهاند، هندی ها با استخدام عوامل انگلیسی در مورد گاندی فیلمی متفاوت ساختهاند، برمه با حمایت سینمای فرانسه در مورد آنگ سانگ سوچی با همه دشمنیهایش با اقلیتهای مذهبی این کشور، به سان یک قهرمان فیلم ساخته است و آمریکایی ها در مورد لینکلن و کندی و شخصیت های سیاسی خود، بی نهایت فیلم سینمایی ساختهاند و پرسشی که امروز نسل چهارم انقلاب، از سینماگران ایرانی می پرسد این است که “من بر اساس کدام فیلم سینمایی شاخص باید امام را بشناسم.” آیا سینماگران ایرانی پاسخ خدمتی که امام به آنان کرد را فراموش کرده است. اگر انقلاب نمیشد و مثل سالهای قبل از انقلاب رویه ورود فیلم خارجی در دهه پنجاه تا امروز ادامه می یافت، سینمای ایران می توانست به حیات خود ادامه دهد که امروز مثلا به عنوان یک دستاورد ظاهری به جایزه اسکار خود افتخار کند؟
اگر انقلاب نمی شد و رویه فیلمفارسی با همان شکل و سیاق ادامه می یافت، سینماگر ایرانی می توانست امروز فیلمی متفاوت از جریان فیلمفارسی بسازد و بتواند در تمام جشنواره های جهانی دنیا حضور داشته باشد و موفق به کسب مجسمه طلایی اسکار و خرس و نخل و دیگر موجودات و حیوانات طلایی و نقرهای شود؟ پرسش این است که در مقابل زنده ماندن سینمای ایران پس از انقلاب، سینماگران مدیون حضرت امام(ره) نیستند؟ غیر از موفقیت های جهانی، گردش مالی سودآور در حوزه سینما، اکران و نمایش فیلم های ایرانی در سراسر دنیا، مرحوم نگرش متعالی حضرت امام در اوایل انقلاب است
آیا شان خمینی کبیر این است که در سریال های صغیر تلویزیونی دیده شود؟! این سئوال ربع قرن است که در مورد ایشان مطرح می شود، اما هیچگاه پاسخی منطقی به این سئوال داده نمی شود. البته این سئوال نیاز به پاسخ ندارد، نیاز به فیلم دارد، فیلمی که محتوایش همعرض پرده عریض سینما باشد. آیا ربع قرن دیگر باید بگذرد تا فیلمسازی پیدا شود و اثری مردانه در مورد ایشان بسازد. آیا باید مثل ماجرای تسخیر لانه جاسوسی باید منتظر باشیم که هالیوودی ها در مورد امام فیلم بسازنند و ما در پی پاسخ سینمایی به آن باشیم. آیا ساختن سریال موسی (ع) واجب تر است یا ساختن فیلمی در مورد موسی زمان خودمان.
فیلمی که حتی هنرپیشه های مطرح و معقول خارجی داشته باشد، فیلمی که در سینماهای مهم اروپا و آمریکا اکران شود. چرا چنین کاری نمی شود؟ اینهمه پول نفت وارد شریان فرهنگ و جریان اصلی سینما می شود اما همچنان خبری از ساختن یک فیلم بزرگ و در شان خمینی کبیر، نیست. عمده تلاش های تلویزیونی ، اغلب کارکرد داخلی دارد و نمی تواند چهره این قدیس قرن را به جهان معرفی کند.
با این حساب جریان اصلی سینما که دیون فراوانی به امام دارد چند سال پس از رحلت ایشان دینش را ادا خواهد کرد؟ آیا در دوران ولنگاری فرهنگی مدیری شجاع و صبور پیدا خواهد شد که فیلمی در قواره «عمر مختار» یا شاید بالاتر در مورد ایشان بسازد یا وضعیت منفعلانه فعلی همچنان ادامه خواهد داشت؟!