امام محمد باقر(ع) پنجمین امام شیعیان، فرزند علی بن الحسین امام سجاد (ع) و فاطمه دختر امام حسن مجتبی (ع) در اوّل رجب یا سوّم صفر سال ۵۷ هجری در مدینه به دنیا آمد. ابن شهرآشوب می نویسد که حضرت‏ باقر(ع) اول‏ کسی‏ بود که‏ آمیخته‏ از نژاد امام‏ حسن‏ و امام‏ حسین(ع)‏ محسوب‏ می شد چون‏ مادرش‏ ام‏ عبد الله‏ دختر امام‏ حسن‏(ع)‏ بود که‏ راست گوترین‏ و نیکوترین‏ ‏ زنان‏ به شمار می رفت.

در زمان امام محمد باقر (ع) که مصادف با حکومت مروانیان بود، کشور اسلام بسیار وسیع و پهناور شد، اقوام و ملل گوناگونی به اسلام گرویده بودند، در این هنگام مسائل جدیدی در حوزه‏ های دینی مسلمانان مطرح بود، تعدادی کتاب از زبان‏ های مختلف ترجمه شده و مطالب جدیدی در میان مردم پخش می ‏شد و ایجاد شبهه می ‏کرد. در این هنگام حکومت مروانیان در اثر فساد از درون خراب و ضعیف و ناتوان شده بود، امام باقر (ع) از اوضاع و احوال استفاده کرد و حوزه بزرگی در مدینه تشکیل داد و شاگردان زیادی تربیت نمود، حکومت وقت هم چندان نیرومند نبود که جلوی مردم را بگیرد و امام (ع) را از تدریس و نشر احکام باز دارد. در حوزه درس امام باقر (ع) تعداد زیادی عالم و محدث از سراسر کشور پهناور اسلامی شرکت می‏کردند، در وقت حج و عمره بر تعداد آنها افزوده می‏گردید.

انحطاط امت اسلام در زمان امام باقر(ع)

آیت الله میرباقری در این باره می گوید: «انسان با ورق‌زدنِ کتاب توحید صدوق(ره) و مرور سؤال‌هایی که به امام باقر(ع) و امام صادق(ع) ارجاع داده می‌شد، می‌تواند متوجه شود که کار مسلمان‌ها به جایی رسیده بود که درباره توحید و معرفت خداوند متعال، حرف‌هایی بدتر از یهود می‌زدند!

این انحطاط، تصادفی نیست! فرقه‌سازی، ایجاد بدعت، راه‌اندازی نهضت ترجمه و پدیدآوردن جریان‌های انحرافی، همه و همه، کارهای مدیریت‌شده و توام با برنامه‌ریزی‌ای بوده است که دستگاه نفاق، با دوراندیشی و نگاه تاریخی، آن را راه انداخت؛ تا اسلام و معنویت حاصل از آن را سرنگون کند.

… در چنین شرایطی بود که امام باقر(ع) و امام صادق(ع) با ایجاد پایگاه مرجعیت علمی در جهان اسلام، نه تنها شیعیان [را ارتقا فکری دادند] که حتی اهل سنت را از افتادن در ورطه انحطاط فکری نجات دادند و چارچوب‌های مقننی را بنا گذاشتند. ایشان ضمن اتخاذ تدابیر بلند، با تربیت شاگردان فقهی در بدنه اهل سنت، در برابر پدید آمدن انحراف‌های خطرناک‌تر که می توانست به فروپاشی جامعه اسلامی منتهی شود و نام اسلام و مسلمانی را یک سره در تاریخ به فراموشی بسپارد، ایستادند…».

تاسیس جغرافیای جدید شیعه

لذا پس از شهادت حضرت سیدالشهدا(ع) به تدریج رجعتی به سمت شیعه پدید آمد و بستری فراهم شد تا امام باقر(ع) و امام صادق(ع) انقلاب عظیمی در حوزه اندیشه جهان اسلام راه بیاندازند و زمینه تاسیس جغرافیای جدیدی را برای شیعه فراهم آورند.

آیت الله میرباقری این انقلاب فکری را در نتیجه مشی امام سجاد(ع) می داند که مردم این امکان را پیدا کردند که معنویت و قداست امام معصوم (ع) را ببینند و سرچشمه توحید و بندگی را پیدا کنند.

وی می گوید: «این طور نیست که حضرت سجاد(ع) با دعا، به جنگ با بنی امیه رفته باشند؛ بلکه، دعا، یکی از شئون امامت ایشان بوده، که احیاء معنویت در آن منعکس گردیده است. به بیان دیگر، صحیفه، تجلی احیاء توحید در جامعه زمان امام سجاد(ع) است؛ نه ابزار مبارزه حضرت.

در پی ارجاع مردم به خانه اهل بیت (ع) که نتیجه تلاش های امام سجاد(ع) بود، امام باقر و امام صادق(ع) جایگاه مرجعیت علمی امام معصوم را نیز در جامعه اسلامی احیاء نمودند؛ و معادله مراجعه مردم برای حل و فصل مسائل فقهی را عوض کردند. پیش تر، جامعه شیعه مسائل فقهی اش را از اهل سنت اخذ می کرد؛ اما در این دوره با احیاء مرجعیت علمی امام معصوم، کار به جایی رسید که بزرگان هر چهار مذهب اهل سنت، در مکتب تدریس امام صادق(ع) حضور پیدا می کردند و از شاگردان آن حضرت به شمار می آمدند.»

سختی های ارتباط امام با شیعیان

لذا بهترین زمان‌هایی که مردم از ائمه استفاده کردند زمان امام باقر و امام صادق(ع) بوده است. البته این امر با سختی هایی نیز همراه بوده است. مثلا بسیاری از اوقات شیعه‌ها وقتی می‌خواستند سوالی از امام بپرسند باید به عنوان یک دست ‌فروش بروند در کوچه داد بزنند.

آیت الله مصباح یزدی با بیان این موضوع می گوید: به بهانه‌؛ تخم‌مرغ فروختن، سبزی فروختن، خیار فروختن بروند در خانه امام صادق (ع) و از ایشان مسأله بپرسند. تازه عصر این دو امام بهترین زمان‌ها بود. حتی در چنین زمانی که‌؛ امام زنده است، ظاهرا زندان هم نیست، کرسی درس هم دارد و هزاران نفر از شهرهای اطراف می‌آیند از محضرش استفاده می‌کنند.

آن کسی که در شهرهای دور زندگی می‌کند، فرض کنید در خراسان آن روز، فاصله را نسبت به مدینه حساب کنید که باید با شتر این مسافت را طی کنند شاید یک سال طول می‌کشید که از خراسان به مدینه بروند. برای این فرد اگر مشکلی پیش می‌آمد باید چه کار کند؟»

لذا آیت الله مصباح یزدی از این موضوع نتیجه می گیرد: «مسائل اجتماعی، سیاسی را که ایجاب می‌کرد به حکومت مراجعه کند نزد چه کسی برود؟ در میان مردم اگر اختلافی پیدا شد چه کنند؟ این‌جا فرمودند ولایت ‌فقیه معتبر است؛ یعنی کسی که جای امام باشد به عنوان یک بدل اضطراری.

و کسی که او را رد کند مثل آنست که مارا رد کرده است ؛ چرا که امام صادق می فرماید: «والرد علیه کالرد علینا»؛ بعد از آن هم یک جمله‌ای دارد که خیلی تکان‌دهنده است: «وهو علی حد الشرک بالله»؛

ببین چه‌قدر برای امام معصوم مسأله وجود حکومت اهمیت دارد که این قدر پایه ولایت‌ فقیه را محکم می‌کند و نمی‌گوید انکارش، (در حد شرک به خداست بلکه) می‌گوید ردش، ‌که ظاهرا رد عملی منظور است؛ ولایت‌فقیه یعنی این.»

نظر علمای اهل سنت در مورد امام باقر(ع)

نمونه های فراوانی در مورد اظهار نظرهای علمای اهل سنت در مورد امام باقر(ع) وجود دارد که همه به فضل و دانش و برتری آن امام همام اقرار داشته اند. مثلا ابن حجر عسقلانی در کتاب تقریب التهذیب، در معرفی امام باقر(ع) می‌نویسد: «محمد باقر(ع) به اندازه ‌ای رموز و اسرار علوم و دانش‌ها را آشکار ساخت و حقایق احکام، حکمت‌ها و لطایف دانش‌ها را بیان نموده که جز کوردلان و تاریک باطنان، کسی نمی‌تواند آن‌ها را انکار کند و از این رو شکافنده مشکلات علم و برافرازنده دانش لقب یافته است.»

همین طور محمد بن سعد زهری درباره پیشوای پنجم شیعیان گفته است «محمد من الطبقه الثالثه من التابعین من المدینه، کان عابدا عالما ثقه؛ محمد از طبقه سوم از تابعین مدینه است. او مردی عابد، عالم و ثقه بود.» همچنین در جای دیگر می‌گوید «کان ثقه کثیر الحدیث؛ او ثقه و کثیر الحدیث بود.»

در مورد مقام علمی و سیاسی امام باقر(ع) در نزد علمای اهل سنت می توان به نمونه های دیگری اشاره کرد که برخی از علمای اهل سنت به امامت آن حضرت در علم و سیاست تصریح نموده اند که ما تعدادی را متذکر می شویم.

شمس الدین محمّد بن احمد بن عثمان الذهبی می گوید: «ابوجعفر الباقر سیّد امام فقیه، یصلح للخلافه؛ ابوجعفر باقر،سیّد، امام، فقیه و کسی است که برای خلافت صلاحیت دارد.»

وی در جایی دیگر می گوید: «و کان احد من جمع بین العلم و العمل و السؤدد و الشرف و الثقه و الرزانه و کان اهلا للخلافه»؛ «او یکی از کسانی بود که بین علم وعمل و بزرگواری و شرف و وثاقت، جمع نموده بود. او اهلیت بر خلافت را داشت.»

صلاح الدین خلیل بن ابیک صفدی می گوید: «… و کان احد من جمع العلم و الفقه و الدیانه و الثقه و السؤدد و کان یصلح للخلافه و هو أحد الأئمه الاثنی عشر الذین یعتقد الرافضه عصمتهم…»؛ «…او یکی از کسانی بود که علم و فقه و دیانت و وثاقت و بزرگواری را جمع نموده و برای خلافت صالح بود و او یکی از ائمه دوازده گانه است که شیعه قائل به عصمت آنها است.»

ابن صبّاغ مالکی می گوید: «وکان محمّد بن علیّ بن الحسین(ع) مع ما هو علیه من العلم و الفضل و السؤدد و الرئاسه و الامامه، ظاهر الجود فی الخاصه و العامه، مشهورالکرم فی الکافه، معروفا بالفضل و الاحسان مع کثره عیاله و توسط حاله»؛ «محمد بن علی بن الحسین(ع)، با وجود علم و فضل و بزرگواری و ریاست و امامت، اهل جود به خاص و عام بود. او مشهور به کرم بر همه بود و با کثرت عیال و متوسط  الحال بودن در مال، معروف به فضل و احسان بود.»

احمد بن یوسف قرمانی می گوید: «وکان خلیفه ابیه من بین اخوته و وصیّه و القائم بالامامه من بعده، و لم یظهر عن احد من اولاد الحسن و الحسین من علم الدین و السنن و علم القرآن و السیر و فنون الآداب ما ظهر عن ابی جعفر»؛ «…او از بین برادرانش جانشین پدرش و قائم مقام امامت بعد از او بود. و از هیچ یک از اولاد حسن و حسین در علم دین و سنن و علم قرآن و تاریخ و فنون و آداب، به مقدار آنچه از ابی جعفر رسیده، ظاهر نشده است.»

محمد ابو زهره از بزرگان علمای مصر می گوید: «وکان محمّد ابنه وریثه فی الامامه العلم و نیل الهدایه، و لذا کان مقصد العلماء من کل البلاد الاسلامیه، و ما زار احد المدینه الّاعرج علی بیت محمّد الباقر یاخذ عنه»؛ «محمد فرزند زین العابدین وارث او در امامت علم و نیل به هدایت بود. و لذا مقصد علمای همه سرزمین های اسلامی بود. هیچ کس به زیارت مدینه نمی آمد جز آنکه وارد خانه او شده و از آن حضرت اخذ علم می نمود.»

حجت الاسلام فاطمی نیا در این باب می گوید: «ابن حجرمکی از علمای سنی وبسیارمتعصب است. دربعض کتب خود خیلی به شیعیان و بزرگان شیعه جسارت کرده است. اما همین ابن حجر پلید زمانیکه به حضرت باقر(ع) می رسد، بغض و تسنن خود را فراموش میکند و دروصف حضرت می گوید: «سُمّی بالباقر لأنّه أظهر من مقطعات کنوز المعارف»؛ باقر نامیده شد چرا که گنجینه های مخفی معارف را ظاهرکرد.

حقیقتا امام باقر و امام صادق(ع) بنیان گذاران انقلاب فرهنگی در جهان اسلام هستند. هشام پلید برای خاموش کردن نورخدا، بسیار با حضرت مقابله کرد و انواع آزار واذیت ها را به ایشان رساند و در آخر هم حضرت را به شهادت رساند.»