پارک ۲۲ بهمن بهشهر، یک شب پاییزی و زنی که مقابل دو ماشین برقی و فرزندش که کنارش به خوابی ناز فرو رفته، نشسته  است، جذابیت این صحنه ناخودآگاه مرا تا کنار این زن برد و باب گفت‌وگویی را باز کرد که سراسرش امید و درس بود.

قصه پرغصه یک همسر دلسوز و فداکار و مادری مهربان با امید و توکل به خداوند و عشق به همسر در تمام مشکلات و سختی‌های زندگی  در زیر پوست شهری غم‌زده، قصه صبوری و استقامت، داستان گذشت و فداکاری برای حفظ و نگهداری یک زندگی چیزی که امروزه کمتر به چشم می‌خورد، قصه زندگی همسر، مادر دو فرزند که برای پایداری و بقای چهار چوب زندگی کم نمی‌آورد.

پس از تصادف همسرش، در پارک ماشین برقی کرایه می‌دهد تا بتواند دیه همسرش را با پنج دقیقه خوشی و خنده یک کودک تهیه کند، و نمی‌خواهد نامی از وی برده شود تا حریم و آبروی زندگیش را هم حفظ کند.

چند وقت است که به این کار مشغول هستید؟

از اول تابستان در کنار همسرم مشغول به این کار شدیم.

چطور شد به این کار روی آوردید؟

همسرم آرماتور بند بود و در یک تصادف رانندگی دچار حادثه شد و شغلش را از دست داد، چون درآمدی برای زندگی نداشتیم، به ذهن‎مان رسید با مبلغ اندکی تعدادی ماشین بازی برای بازی بچه‌ها در پارک تهیه کنیم و از شهرداری اجازه گرفتیم به‌صورت موقت، این مدت در پارک مشغول به این کار هستیم.

همسرتان چندساله هست و بعد از تصادف توانایی جسمی برای کار کردن ندارد؟

همسرم ۳۰ سال سن دارد، خیر، در تصادفی که با موتور داشت محکوم به پرداخت ۱۱۵ میلیون تومان دیه شدیم و همسرم با وثیقه آزاد شد و قرار بر این شد ۸۰ میلیون بدهیم تا شاکی رضایت بدهد، چون شوهرم گواهینامه نداشت بیمه فقط ۱۰ درصد را قبول کرد و ما هم کمی وام گرفتیم و ۳۰ میلیون تومان را پرداخت کردیم و در حال حاضر ۵۰ ملیون تومان بدهکاریم که قرار شده همسرم کار کند و آن را پرداخت کند.

چقدر هزینه برای خرید ماشین‌های بازی دادید و درآمدتان چطور هست؟

حدود ۳ ملیون هزینه خرید ماشین‌های بازی شد، البته یک چرخ و فلک هم تهیه کردیم ولی چون غیراستاندارد بود و بیمه نمی‌دادند آن را جمع کردیم، تابستان درآمد خوب بود علاوه بر همشهری‌ها حضور مسافران در پارک موثر بود، برای هر ۵ دقیقه مبلغ دوهزار تومان می‌گیریم.

با شرایط فعلی که دارید این مبلغ کافی هست؟

من روزی حلال می‌خواهم و اگر بخواهم بیشتر از این پول از مردم بگیرم این پول برایم برکت نمی‌کند، این اعتقاد من است که همه چیز را نمی‌شود با پول دید و خرید، با همین شرایط مالی هم اگر کسی نیازمند باشد دستش را می‌گیرم.

حادثه‌ای که رخ داد، باعث شد راحتی زندگی قبل را نداشته باشید آیا از شرایط فعلی راضی هستید؟

قبل از این حادثه مستاجر بودم ولی زندگی راحتی داشتم، الان ماهی ۱ ملیون و ۲۵۰ هزار تومان قسط دارم و دو فرزند که پسرم مشکل ادراری دارد و یک بار عمل جراحی کردیم با این حال خوب نشد و شرایط همسرم و دختر سه ساله‌ام خیلی سخت هست ولی امیدم را از دست نمی‌دهم و هر روز با انگیزه بیشتر همراه همسرم دوش به دوش او کار می‌کنم.

چه چیزی باعث شد تا پای همسرتان ایستادید و بر خلاف برخی دختران امروز که با یک حرف کوچک و کمی فشار مالی راهی خانه پدر می‌شوند، شما مقاوم همراه همسر و ایستادید؟

اول توکل به خداوند و ایمان قلبی که به وجود او دارم و در مرحله بعد اعتماد و عشقی که به همسرم دارم و اعتقاد دارم تا سختی دیدیم نباید فرار کنیم و باید هم در شادی و هم در غم و غصه شریک باشیم، همسرم با تمام مشکلات و غصه‌ها همیشه وقتی به خانه می‌آید با روی باز و با لبخند است و مشکلات را با خود نمی‌آورد، نمی‌شود به خاطر مشکل، زندگی را بهم زد من او را همراهی می‌کنم و مطمئن هستم موفق می‌شویم.

آیا شده با خدا قهر کرده باشید؟

زمانی آمد که به ۱۰ میلیون تومان پول نیاز داشتم و ازنزدیک‌ترین اقوام درخواست کردم، با توجه به اینکه این مبلغ را داشتند به من کمک نکردند، دلم شکست با خدای خوبم قهر کردم، آن روز بدترین روز زندگیم بود ولی خداوند آنقدر مهربان و نزدیک به بنده‌هایش است که برای من بیشتر ازآن مبلغ از خزانه غیب خودش فراهم شد و من از پروردگارم برای این همه لطف و محبت سپاسگزار هستم.

خاطره‌ای شیرین از زندگی‌تان در این روزهای سخت به یاد دارید؟

یادم می‌آید یک روز در خانه فقط یک عدد تخم مرغ و یک نان بود و هیچ چیز دیگر برای خوردن نداشتیم و این باید هم غذای ظهر و هم شام می‌شد، برای من و همسرم و دو فرزندم، سفره‌ای پهن کردیم و چهار نفری دور سفره نشستیم، با خنده گفتم امروز بهترین روز زندگی‎مان هست و همان غذای ساده و کم را با خنده و عشق خوردیم، برای من شیرین‌ترین خاطره در ایام سخت زندگیم بود و خدا را شکر می‌کنم بدتر که نشده، بهتر هم دارد می‌شود.

***

آری در گوشه و کنار شهر هستند کسانی که با گرمای عشق و ایمان به خداوند رحمان  زندگی  را باور دارند و با انگیزه و پشتکار دوش به دوش هم برای بقای خود و خانواده می‌کوشند لقمه‌ای نان و یک تخم مرغ می‌شود خاطره‌ای شیرین برای‌شان و هستند کسانی که با پول و رفاه و زندگی‌های لوکس در حسرت داشتن لحظه‌ای شیرین هستند.

و اما به واقع آنچه این بانوی فداکار در گفت‌وگوی چند دقیقه‌ای با خبرنگار ما داشت درس زندگی بود که به جای دانشگاه‌ها و کلاس‌های، در یک پارک تدریس شد.