دوم اردیبهشت در شهرستان فریدونکنار یادآور روزی با صلابت و پرشکوه برای مردم این شهرستان است، روزی که در لحظاتی از زمان در عصر معاصر حزن و اندوه را برای مردم فریدونکنار به همراه داشت، اما امروز تمامی مردم این خطه مبارک، به همراه تمامی مردم ایران و مازندران به آن افتخار میکنند.
دوم اردیبهشت سالروز معراجی شدن مردان پاک آسمانی است که در عملیات کربلای ۱۰ در قله ماووت به درجه رفیع شهادت نائل شدند و به قافله عزتمندان تاریخ پیوستند.
در این روز تعدادی از رزمندگان اسلام برای برافراشته شدن پرچم اسلام به جنگ با باطلترین افراد زمان پرداختند و در نهایت راه رستگاری را در پیش گرفتند.
نگین انگشتری لشکر ۲۵ کربلا سردار شهید حاج حسین بصیر به همراه دوستان نزدیکش همانند سید شهیدان اهل قلم سیدعلی اصغر ربیعنتاج، سردار حسن فدایی، روحانی شهید عظیم سلحشور، شعبان قنبری، زینالعابدین عابدپور، علی ساکت و کاظم ناندوست در این روز کربلایی شدند و به یاران دیگر خود در بهشت برین پیوستند.
دوست دارم لباس رزمم کفنم شود
مگر میتوان به دوم اردیبهشت رسید و از سردار سپاه اسلام شهید حاج حسین بصیر به راحتی گذشت، همان کسی که در دوران ظلمانی ستمشاهی هرگز برای لحظهای توقف نکرد و پرچم مبارزه همواره بر دوشش به اهتزاز در میآمد.
همان مردی که چندینبار در این مهلکه به زندان روانه شد، اما دست از اعتقاد محکم و پولادین خود بر نداشت، زمانی را که مردم مظلوم، بیدفاع و بیسلاح افغانستان مورد هجوم ارتش خونآشام شوروی سابق قرار گرفتند، بیتابانه به آن دیار سفر کرد تا تکلیف خود را در برابر برادران همدرد و همدین خویش به انجام برساند و مدتی را میان مجاهدان افغانی به مبارزه علیه رژیم شوروی پرداخت.
حاجبصیر همزمان با آغاز جنگ تحمیلی و تجاوز عراق به مرزهای مقدس میهن اسلامی از روز هفتم کولهبار سفر را بست و تا آخرین لحظه شهادت این لباس را بر تن داشت و همیشه میگفت: «دوست دارم لباس رزمم کفنم شود».
در سال ۶۱ هنگام عملیات والفجر مقدماتی وارد لشکر ۲۵ کربلا در جنوب کشور شد و گردان یا رسول الله را تشکیل داد و با آغاز سال ۶۲ سردار جبههها از لباس خاکی بسیجی به کسوت ملکوتی سپاه پاسداران در آمد.
از فرماندهی لشکر حکم فرماندهی تیپ را برایش آورده بودند، بلافاصله با فرمانده لشکر تماس گرفت و گفت:« من باید فکر کنم، همینجوری نمیشود»، فردا دوباره حکم را آوردند، این بار حاجی پذیرفت، به او گفتم: «چرا همان دیروز این مسئولیت را نپذیرفتید» حاجی گفت:« دیروز در آن حالت نمیتوانستم فکر کنم و تصمیم بگیرم، راستش رفتم و با خود فکر کردم امروز که من را به فرماندهی تیپ منصوب کردهاند اگر چند روز دیگر بخواهند این مسئولیت را از من بگیرند و بگویند که از این پس باید به عنوان یک رزمنده ساده در جبهه خدمت کنید، من چه عکس العملی نشان میدهم، اگر ناراحت و غمگین بشوم معلوم میشود که این مسئولیت را برای رضای خدا قبول نکردهام، اما اگر برای من فرقی نداشت پس مشخص میشود که این مسئولیت برای رضای خدا و دور از هوای نفس پذیرفتم و تفاوتی ندارد که در کجا خدمت کنم، بنابراین فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که اگر فرماندهی تیپ را هم از من بگیرند باز هم برای من تقاوتی ندارد، به همین دلیل قبول کردم»
سلحشورترین طلبه جبههها
بگذارید از روحانی شهیدی عظیم سلحشور برای شما بگویم. انسانی با تقوا و خودساخته که سیر و سلوک عرفا را در پیش گرفته بود و بینهایت در رفتار و کردار خود دقت داشت تا آنجا که در راه رفتن نیز رعایت میکرد تا گامهای کوتاه بردارد که به وسیله حرکت وی خاکی به هوا بلند نشود تا دیگران با مشکل مواجه شوند.
این روحانی شهید به دلیل مشکل جسمی، همواره در اواسط روضه و گریه بیحال میشد، به همین دلیل زمانی که در مجلس اهل بیت روضه خوانده میشد برای اینکه مردم تصور نکنند که ریا میکند روضه را ترک میکرد تا مردم به غیبت نیفتند.
شهید سلحشور که در روستای زنگیکلای دابوی محمودآباد در یک خانواده کشاورز و متدین روستایی به دنیا آمد، پس از تحصیل در مقطع راهنمایی، درس را رها کرد و به حوزه رفت.
این روحانی شهید همزمان در کنار درس طلبگی در مناطق عملیاتی غرب و جنوب هم حاضر میشد.
به کمال رسیدن شهیدی که از خانواده محروم بود
شهید شعبان قنبری سومین لاله پرپری است که در عملیات کربلای ۱۰ در ماووت در دوم اردیبهشت به شهادت رسید، این شهید بزرگوار در یک خانواده از طبقه محروم به دنیا آمد و با مشقت و کارگری پدر بزرگوارش دوران کودکی را پشت سر گذاشت.
تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را گذراند و سپس برای حضور در جبهه احساس تکلیف کرد.
پس از چند بار حضور در جبهه سرانجام در عملیات کربلای ۱۰ در سال ۶۶ به شهادت رسید.
از نکات بارز این شهید بزرگوار بیآلایشی و ساده بودن وی بود که با وجود به دنیا آمدن در یک خانواده محروم، مسیر واقعی حیات را پیدا کرد و بسیار زود به کمال رسید.
به زودی برمیگردم
شهید علی ساکت از آن دسته از شهدایی است که چشمهای زیادی را منتظر خود گذاشت، این شهید بزرگوار که عضو گروه تخریبچی القارعه بود، در روز دوم اردیبهشت به سرنوشت مقدر الهی پاسخ مثبت داد و خود را به دوستان همرزم دیگر خود در بهشت برین رساند.
این شهید بزرگوار پس از ۴ ماه از شهادت خود به وطن بازگشت، همسر این شهید بزرگوار به بلاغ میگوید: شهید ساکت به خوابم آمد، گفت نگران نباشید، به همان اندازهای که برای شهید فدایی منتظر بودید من بر میگردم.
شهید ساکت در عین فراست و تیزهوشی، زندگی ساده و بیآلایشی را برای خود در نظر گرفته بود، تنها به نماز، قرآن و جبهه توجه میکرد و منتظر بود تا ولیالله پسر کوچکش بزرگ شود و با وی به جبهه برود.
همسرش گفت: برخی از مردم به وی میگفتند چرا برای پول به جبهه میروید، آنها را هدایت میکرد و جالب اینجاست حتی در این مدت یک ریال پول به خانه نیاورد.
نخبه علمی و ورزشی؛ سید شهیدان اهل قلم
بگذارید پایان بخش این گزارش از سید شهیدان اهل قلم باشد، شهید سیدعلی اصغر ربیعنتاج متولد سال ۱۳۴۳ که در زمان شهادت ۲۳ سال بیشتر نداشت، یکی از دانشجویان نخبه رشته الهیات دانشگاه تهران بود که سرآمد دیگر دانشجویان بوده است.
این شهید بزرگوار که سرشار از هوش و زکاوت بود، بدون حضور در دانشگاه به منظور حضور مستمر در دفاعمقدس، با نمرههای بسیار خوب درسها را پاس میکرد که به گفته یکی از اساتید “سید! من تعجب میکنم دانشجویانی که بر درس من حاضر هستند پایان ترم مشروط میشوند، اما شما با نمرههای عالی درس را پاس میکنید”.
همان شهیدی که اردوی تیمملی را رها و به سوی هفتتپه حرکت کرد، همه تعجب کرده بودند که چرا سید از اردوی تیمملی به جبهه آمده است، یکی گفت: «سید، تو آبروی شهرمان بودی، چرا این کار را کردی»، خندید و گفت: «از اردوی تیم ملی به جبهه آمدم، تا شرف شهر شما باشم».
در سال ۵۸ یک روز در شهر فریدونکنار جلسه بحث و مناظره بین انقلابیون و کمونیستها برگزار میشود و بزرگ مردان انقلابی شهر در پاسخ به شبهات آنها عاجز میمانند. در این زمان یکی از مدعوین از میان جمع بلند میشود و خطاب به کمونیستها میگوید: کمی مجلس را طول دهید تا من یکی از دوستانم را برای مناظره با شما بیاورم.
در شهر سراغ «سید علیاصغر» را میگیرد و با خبر میشود که او در ساحل رودخانه مشغول ماهیگیری است، لذا خود را به سرعت به سید میرساند و قضیه را برای او تعریف میکند. سید بیدرنگ قلاب ماهیگیری را در گوشهای رها میکند و با همان لباس ساده ماهیگیری به سمت محل مناظره حرکت میکند.
وقتی وارد مجلس میشود، عدهای که او را نمیشناختند با استهزا به سر و وضع سید علیاصغر میخندند، اما کمونیستها که قبلاً ضرب شصت او را خورده بودند، با دیدن او به لکنت میافتند. آن روز «سید علیاصغر ربیعنتاج» با اقتدار به شبهات و سؤالات آنان پاسخ میدهد و کمونیستهای بخت برگشته را جلوی جمع با جملات و شبهات خودشان محکوم میکند.
به گزارش بلاغ، مردم فریدونکنار همواره دوم اردیبهشت را مقدس داشتهاند، چرا که حوادث تلخ و شیرین این روز با شهادت پاکترین فرزندان این دیار همراه شده است، بنابراین هرچه در عظمت این روز بزرگ بنویسیم انگار که هیچ نکردهایم.
اولین دیدار با حاج آقا ابوترابی (خاطره ای از غلامعباس محمدحسنی)
http://koocheyeshahid.ir/1395/02/03/post-91
من امشب شهید می شم! (خاطره ای از شهیدان شهید زاده و کاظمی)
http://koocheyeshahid.ir/1395/02/02/post-90
جانباز پنجاه درصد زیدونی؛ حسن مزارع به خیل شهیدان پیوست + دانلود فیلم لحظه شهادت
http://koocheyeshahid.ir/1395/02/04/post-92