رمان اجتماعی در ایران قدمتی صد ساله دارد. از ابتدای مشروطه‌خواهی به دنبال اندیشه ها و جنبش های اصلاح طلبانه ای که در کشور ایجاد شد همچنین پس از  ورد آثار داستانی مدرن غرب به کشور  به وسیله ترجمه آثار آن ها داستان نویسان ایرانی هم برای خلق آثار داستانی تلاش کردند که هدف آن ها بازنمایی و خلق زاویه جدیدی از اجتماعی بود که در آن می زیستند. آن ها سعی کردند به زبان کلمه و داستان، سیاهی های جامعه را بازگو کنند یا راهی را که به آن سیاهی ها منتهی شده است در آثارشان ترسیم و بازنمایی کنند.

در نهایت امر راه درست زیستن در چنین چهارچوب را پیشنهاد دادند یا سرنوشت ماندن در چنین موقعیتی را بازنمایی کردند.

رمان «به فردا فکر نمی‌کنم» اثر مرسده کسروی به تأسی از سرشت رمان اجتماعی در ایران و فراز و فرودهایش روایتی را از زندگی انسان‌هایی بازنمایی می کند  که شرایط زیستی امروز جامعه ایرانی برای آنها فرجامی سیاه رقم زده است این افراد اکنون در موقعیت راوی، داستان زندگی خود و آنچه که از زاویه دیدشان می گذرد بازگو می کنند.

به فردا فکر نمی کنم رمانی که راوی سرنوشتی سیاه می شود

راوی رمان، زنی محکوم به اعدام است؛ زنی که در انتظار اعدام در زندان به خرده روایت‌هایی از زندگی خود و زنانی مانند  خود که در زندان منتظر اعدام هستند یا در انتظار فردایی نامعلوم زندگی می کنند روایت می کند.هنگامی که ضد قهرمان روی داستان زندگی خود را در معرض نیستی می بیند در قالب نامه ای که به مخاطبی نامعلوم نوشته است سعی می کند راه زندگی و خواسته هایش را در روزهای باقی مانده به نوعی بیان کند.

مرسده کسروی در رمان خود به زیبایی توانسته به موقعیت خاص محل وقایع رمان،فضاسازی روایی و استفاده از  زبانی که راوی ضدقهرمانش را باورپذیر می‌کند، دست یابد.رمان او رمانی است که در آن بازی‌های زبانی و شخصیت‌پردازی‌ها با اعتدال و بدون هر نوع زیاده‌روی به چشم می‌خورد.همین مساله به سادگی مخاطب را برای دنبال کردن سرگذشت راوی ترغیب می‌کند.

مرسده کسروی در مقام داستان‌نویس پیش از این با کتاب نیستان رمان «نفر هفتم» را منتشر کرده است.کسروی در این داستان بلند از تکنیک انتخاب چند راوی برای روایت داستانی استفاده کرده است و با ثابت نگاه داشتن لوکیشن و فضای روایت، از هر کدام از راوَیان می‌خواهد خود روایتی از داستانی که کتاب به دنبال بازگویی وکشف گره‌های آن است بیان کنند. در این بیان مختصات مکانی و بیانی تازه‌ و قابل اعتنایی در داستان ظاهر و مشخص می شود.

ماجرای  داستان از کشف یک جسد در ساحل شهرستان بندرانزلی و شخصیت‌هایی شروع می شود که می‌توانند بازگشای راز حضور این جسد در ساحل باشند. یک بازجوی آگاهی که نویسنده تمایلی نیز به معرفی او ندارد در لوکیشن اتاق بازجویی از شاهدان و مطلعان درباره این قتل و مقتولش سوال و جواب می‌کند.در این سوال و جواب است که هر یک از این شخصیت‌ها با زبانی خاص و از زاویه دید خود به بازگویی داستانی درباره  آنچه بر مقتول رفته یا می‌تواند رفته باشد می‌پردازد.

تکنیک استفاده از چند زبان روایی برای بازگشایی گره‌های داستانی،سفر به دل شخصیت‌های قصه و تمرکز بر روابط انسانی؛ در زمره مهم‌ترین موضوعاتی است که این داستان بلند را به اثری شیرین،جذاب و در عین حال پرکشش و تعلیق برای ادامه دادن تا انتها تبدیل کرده است.