«سیاوش امیری» یک مثنوی در رثای شهادت بی بی دوعالم(س) سروده است.
ننگ و نفرت بر خواصِ کینه جـو
چـِهــره شان آدم ولی دَرَّنـده خـو
کـز برایِ قـدرت و جــاه و مـقـام
«کـودتــا» کـردنـد، بر ضـّدِ امــام
فـتـنـۀ شُــورایِ اصـحــابِ کِـبــار
شد عَلیـهِ «نَـصبِ قـرآن» برقــرار
حقّ ِ مولا(ع) با تکَبُّر، «غَصب» شد
بِدعـتِ شیطان، خلافِ «نَصب» شد
از پسِ بِدعـت «جـنـایـت» شد رَوا
شد لگـدکـوبِ دَغـَل عَـهـد و وفــا
در عمل سوگند و بیعت در «غـدیر»
شد فـرامـوش و برآمـد رو بـه زیـر
زیر و رو شد گـُفت و دستـورِ خـدا
شد «امـامـت» غرقه در جُور و جـفا
در چـنـان هـنگـامـه ای دیـوار و دَر
کرده زخمی بِـضعِـۀ* خَـیرُالـبَشَر**
کِی علی(ع) را گریه سامان می دهد
نـوگـُلِ دُردانـه اش جـــان می دهد
گر گـُلِ یاسِ نبـی(ص) پَـرپَـر شود
آه! مــولا(ع)، بی کـَس و یاور شود
مَـردُمــان هـمنالـۀ مــولا(ع) شوید
سوگـوارِ حضرتِ زهــرا(س)، شوید
نـوگـُلِ «مَرضیِّه» بـا هـِجـدَه بـهـــار
جـان دهد آنـگونه؟! اُف بر روزگــار
بـانـگِ واویـلای مـــولا(ع) بـشنوید
مویه اش بر داغ ِزهرا(س) بـشنوید
بـشنوید این هایُ هایِ حیدر(ع) است
شـَه عــزادارِ گـُلِ پـیـغـمـبر(ص) است
هِـق هِـق ِتـلـخ ِامـیـــرالـمؤمنین(ع)
می زنـد آتـش بـه دل هایِ حَـزیـن
با علی(ع)، بی شک خـدا شد داغـدار
آن خـــــــدایِ قــــــادرِ آمـُرزِگـــــار
داغ ِ زهـــرا(س) کـوثـرِ بـی اِنـتِـهــا
سخت و سنگین ست، حَتّی بر خـدا
بر جمـالِ حـق «جَمیله» فـاطـمه(س)
هم کریمه هم «عَـقیله» فـاطـمه(س)
یادِگـار و دُختِ اَحمَد(ص) فاطمه(س)
می دهد بویِ مُحَمَـّد(ص) فاطمه(س)
فـاطـمه(س) در آفـرینـش بی مِثـال
فـاطـمه(س) مَحـبـوبـۀ فَرخُنده فـال
فـاطـمه(س)، مَـهپـارۀ خـورشیـدخـو
فـاطـمه(س) گـنـجـینۀ رازِ مَـگـو….
* بِـضعِـه= پارۀ تن، جگرگوشه، فرزند گرامی
** خَـیرُالـبَشَر= بهترین انسانها، لقب پیامبر اکرم(ص)