گزارشی از دیدار جامعه قرآنی با خانواده شهید «مهدی رجببیگی»; از فعالیت سیاسی در جهاد تا تدریس مثلثات در مناطق محروم/ دانشآموخته مکتب قرآن که اشعارش هم بوی شهادت میداد
در بیست و نهمین دیدار جامعه قرآنی با خانوادههای معظم شهدا هیأتی متشکل از آقایان محمدحسین فریدونی قاری و حافظ قرآن کریم، محمدعلی خواجهپیری مسئول کارگروه قرآن بنیاد خاتمالاوصیاء، رحیم قربانی رئیس سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ به همراه نمایندگان شورای توسعه فرهنگ قرآنی، معاونت قرآن و عترت وزارت ارشاد و رسانههای قرآنی […]
در بیست و نهمین دیدار جامعه قرآنی با خانوادههای معظم شهدا هیأتی متشکل از آقایان محمدحسین فریدونی قاری و حافظ قرآن کریم، محمدعلی خواجهپیری مسئول کارگروه قرآن بنیاد خاتمالاوصیاء، رحیم قربانی رئیس سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ به همراه نمایندگان شورای توسعه فرهنگ قرآنی، معاونت قرآن و عترت وزارت ارشاد و رسانههای قرآنی کشور به دیدار خانواده شهید مهدی رجببیگی رفتند.
در این دیدار مادر شهید طی سخنانی کوتاه فرزندش را به سورههای قرآن تشبیه کرد و گفت: مهدی علاوه بر صوت خوش در تلاوت قرآن، آیات الهی را در زندگی پیاده میکرد زیرا همه رفتار و کردارش بر اساس آیات قرآن بود و کارهایش را مطابق با دستورات قرآن تنظیم میکرد.
باخانواده و دوستان بسیار مهربان بود و با دشمن چه داخلی و چه خارجی محکم و استوار میایستاد.
بیشتر زمانش را مشغول کارهای مختلف بود و در جهاد فعالیت داشت، در مدرسه تدریس میکرد، در دانشگاه درس میخواند، مطلب مینوشت، شعر میسرود و در کنار اینها زمان زیادی را هم صرف رسیدگی به خانوادههای مستضعف و بیسرپرست میکرد. امیدوارم روحش از ما راضی و خشنود باشد.
در ادامه برادر شهید به بیان خصوصیات شهید رجببیگی پرداخت و گفت: شهید مهدی رجببیگی ۲ بهمن سال ۱۳۳۶ در دامغان متولد شد. وی در سالهای پیروزی انقلاب اسلامی در مبارزات برعلیه رژیم طاغوت فعال بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دفاع از آرمانهای انقلاب پرداخت.
دانشجوی رشته مهندسی راه و ساختمان دانشکده فنی دانشگاه تهران بود و در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی از دانشجویان پیرو خط امام بود و در این زمینه نقش داشت. در عین حال عضو جهاد سازندگی و مسئول دفتر سیاسی جهاد بود و به دلیل فعالیتهایش در جهاد سازندگی از سوی منافقان تحدید میشد. درعین حال به صورت داوطلبانه در مدارس جنوب شهر دروس مختلف از جمله مثلثات تدریس میکرد.
تلاوت قرآن کریم از دیگر برنامههایش بود و از محضر اساتید آن زمان بهره میبرد، در این زمینه سبک تلاوت مرحوم منشاوی را دوست داشت. یک مطلب هم درباره اهمیت قرآن کریم نوشته بود که این مطلب بسیار معروف شد و هنوز هم در بسیاری از کتب و مقالات مرتبط با قرآن از آن استفاده میشود.
راهش راه شهادت بود و جز شهادت آرزویی نداشت، طبع شعری داشت و هرازگاهی دست به قلم میشد، در یکی از اشعار شهادتش را پیشبینی کرده بود.
سرانجام ۵ مهر ۱۳۶۰ توسط گروهک منافقین در خیابان صبای جنوبی تهران به شهادت رسید و در قطعهٔ ۲۴ بهشتزهرای تهران آرام گرفت.
قرآن بخوان
آنگاه که درون خویش را از خود تهی یافتی و بیرون خویش را خالی ازخدا قرآن بخوان!
آنگاه که عقلت احساست را به بند کشید و فکرت عشقت را و قوهی پیوستن به یزدان با نیروی عرفان را از دست دادی… قرآن بخوان!
آنگاه که در کوچه باغهای یأس، حیران و سرگردان، نامید و پریشان در جستجوی قطرهای آب، کشتزار خشک و قحطیزدهی اندیشهات را تسلی میدهی، ازدریای بیکران امید لختی برگیر و قرآن بخوان!
آنگاه که غرور، وجودت را گرفت و تفاخر شعورت را و لذت خویش را عزت و نخوت خویش را همت یافتی… قرآن بخوان!
آنگاه که مرگ خود را دور دیدی و حیات خویش را جاوید یافتی و دنیا و آخرت را جدا از هم… قرآن بخوان!
آنگاه که نسیان گریبانت را گرفت و عصیان دامانت را… قرآن بخوان!
آنگاه که از درستی گسستی و بر مرکب سستی نشستی و به پستی پیوستی و درمنجلاب تباهی، رهایی را خواستی… قرآن بخوان!
آنگاه که نهایت سعادت را بودن و شهادت را نهایت حیات پنداشتی… قرآن بخوان!
آنگاه که گذشته را «حسرت» و حال را «عسرت» و آینده را «حیرت» احساس کردی، شب قدر را به خاطر آور و… قرآن بخوان!
و آنگاه که در دل سیاه شب و در اعماق تاریک ظلمات، و در جستجوی «نور» و «روشنی» ره میپویی و در آرزوی صبح و سپیدی، افق را به امید نظاره «فلق» مینگری تا شاید «طلوع فجر» را در نیمه تماشا کنی، قرآن را بازکن تا در فلق اندیشهات، شفق را دریابی و آنگاه قرآن بخوان!
آرزو و پیشبینی شهادت در اشعار شهید رجببیگی
خون شد دلم خدایا، رحمی نما به حالم
از دوری رفیقان آشفته شد خیالم
تا قله هدایت یاران من برفتند
گم گشتهام خدایا در کوچه ضلالم
همچون پرنده عاشق، من عاشق پریدن
اندرغم شهیدان بشکست هر دو بالم
ما عاشقان همره، عهد سفر ببستیم
آن کاروان برفت و آمد غم ملالم
سرخ است دشت میهن از خون پاک مردان
زرد است روی زارم افتاده چون هلالم
یک آسمان ستاره، یک دشت پر زلاله
روئید از دل شب، من ماندم و خیالم
از قامت شهیدان برپاست، پای لاله
بشکست پشتم از غم در غصه بیمثالم
همچون همه شهیدان این است آرزویـم
اندرره خمینی پویم ره کمالم
یارب بگو شهادت، معراج تا سعادت
کی میشود نصیبم؟ پاسخ بده سؤالم
ای شاهدان تاریخ دیدار تازه گردد
فالی گرفتهام دوش، خونین نمود فالم
آیم به سوی جنت تا رویتان ببینـم
مهمان شوم شما را گرحق دهد مجالم
آه ای خدای رحمان حال مرا بگردان
از هجر میگدازم، نزدیک کن وصالم