اجتماعی » شهید و شهادت » فرهنگ و هنر » مازندران » مذهبی » یادداشت
کد خبر : 68715
یکشنبه - ۱۲ شهریور ۱۳۹۶ - ۲۰:۱۲

امشب در تنکابن هم بزم عزا و هم بزم کنسرت داریم!

امشب از شوق ضرب دف، داریم جهانی را به کف! خمار ساز و آوازیم، محسن چه کار آید ما را! محسن جان شرمنده بد موقع آمدی! اجازه بده یک امشب را به جای عزایت، در بزم طرب باشیم! عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم، به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان، سراپای […]

امشب در تنکابن هم بزم عزا و هم بزم کنسرت داریم!

امشب از شوق ضرب دف، داریم جهانی را به کف! خمار ساز و آوازیم، محسن چه کار آید ما را!

محسن جان شرمنده بد موقع آمدی! اجازه بده یک امشب را به جای عزایت، در بزم طرب باشیم!

عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم،
به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان،
سراپای وجود بی وفا معشوق را
پروانه می کردم.

چه زیبا شعری رحیم معینی کرمانشاهی سرود و انگار زاده ۱۳۰۴ میدانست که روزی محسن حججی سردار بی سر به میهن باز می گردد و در لحظات حزن انگیز مراسمش در چند کوچه نا آباد پائین تر بزم طرب دارند!

محسن جان با همه ادعا باید بگوئیم که راه گم کرده ایم نمیدانیم در این دیار دیولاخ به کدامین سو می رویم و انگار نور فانوس ما شیطانی گشته که روشنایی ما بدتر از شب ظلمانی شده!
درست است، چرا که شیطان با آن دست خوشه گندمش کورمان کرده و راهی به جز اسارت و عصیان برایمان باقی نگذاشته! میدانیم که در این وادی دلخوش گرمای کسی نیستی ولی باقی عشق تویی از تو بقاء یافته عشق.

محسن جان در شبستان نیازمان با آن کوله بار ماتم زده چشم در کنار پنجره انتظار نا محدود آمدنت را به نظاره نشستیم ولی صد افسوس که کنسرت هوش از سر ما برده و لحظه ورودت را ای فرزند غریب میهن به آسانی فراموش کردیم!

مگر در فصل بلوغ عاطفه ها داد انقراض زمستان نزده بودیم که اینگونه دستخوش تحریف بزله گویان گشتیم؟ مگر ما دست نبسته بودیم و چشم، پس این چشم های … دنبال چیستند؟ محسن جان! ما پیمان شکستیم و بر در خانه نشستیم و نمی دانیم ز فردای خویش و همچو فرو گشته در آب راه سوی ساحل می جوئیم!

فرزند قهرمان میهن امشب تنکابن در بزم عزایت نشسته و خیمه گاه عزا داران مامن غم ها شده، و عده ای نیز امشب در این شهر بزم طرب دارند! تو ببخشای که بر خواسته از سکوت پیداهای بانگ حادثه هستیم و یک نفرمان به مسجد شد و ما هم ره به میخانه! و در این وادی محسن جان، خانه ای خاموش ماند و پر از سوگ پروانه!

و شمس در غزلیات چه زیبا سرود:

در گل بمانده پای دل، جان می دهم چه جای دل
وز آتش سودای دل، ای وای دل، ای وای دل.

انگار کاسه آسمان مسئولان مازندران ترک دارد! که در راه بودن فرزند میهن را نمی بینند و شاید هم درآمد کنسرت آنقدر برایشان شیرین و دنیوی است که مهم ندانستند که چند کوچه بالا تر امشب در تنکابن روضه علی اکبر داریم!

محسن جان تو ببخشای که امشب حرم حرمت را متولی نشدیم، ولی نا گفته نمانند که از این کار نیز بدمان آمد، ما کجا و تو کجا ای عزیز مادر دو عالم زهرا(س)، امشب در بزم عزایت زهرا کند اظهار همدری و عده ای چند کوچه پائین تر ره آوردت از سفر همان امنیت را در زیر پوست خود می رقصانند! امشب در تنکابن هم بزم عزا و هم بزم کنسرت داریم! محسن جان تو ببخشای ما را!

خدایا! امشب مارا از غم برون آور و سپس به تیر غم نشان مان کن.

به قلم خبرنگار حمیدرضا پایدار