هیاهوی توئیتری رباتها؛ #آرش_صادقی؛ چرا و چگونه ترند جهانی شد؟
هشتگ «نجات آرش»، اشاره به وضعیت آرش صادقی، زندانی امنیتی، طی روزهای اخیر برای ساعاتی به ترند جهانی توئیتر تبدیل شد. مراد از ترند جهانی آن است که تعداد کاربران و توئیتهایی که آنان با این هشتگ و حول و حوش این موضوع در توئیتر منتشر کردهاند، در آن ساعات بالاترین میزان توئیت در میان […]
بر اساس آنچه در منابع خبری آمده، آرش صادقی در دادگاه انقلاب به اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت داخلی، تشکیل گروههای غیرقانونی، تبلیغ علیه نظام و … به ۱۵ سال حبس محکوم شده و همچنین دادگاه حکم ۴ سال حبس تعلیقی پیشین صادقی را لازمالاجرا کرده و به این ترتیب آرش صادقی به ۱۹ سال حبس محکوم شده است.
اما در لابلای توئیتهای مربوط به صادقی گفته میشود که او از آبان ماه امسال در واکنش به بازداشت همسرش، دست به اعتصاب غذا زده و اینک حدود ۶۸ روز است که در این وضعیت به سر میبرد. برخی دیگر از کاربران که چندان هم همسو با حاکمیت نیستند در اصل این اعتصاب غذا تشکیک کرده و ادلههای قابل اعتنایی هم ذکر میکنند؛ با این حال راست یا دروغ بودن این اعتصاب غذا مسئله اصلی این متن نیست.
در پی آغاز یک موج توئیتری درباره صادقی، از صبح جمعه کاربران مختلفی در این باره با یک هشتگ واحد توئیت کردهاند؛ برخی منابع میگویند در یک ۲۴ ساعت تا ظهر جمعهای که گذشت، به وقت لندن، هشتگ انگلیسی «آرش را نجات دهید» بیش از ۳۷۰ هزار بار توییت شده است؛ و فقط در یک ساعت منتهی به ظهر این هشتگ ۸۹ هزار بار استفاده شده است!
اینها ارقام قابل توجهی در توئیتر است و ترند شدن این هشتگ در جهان دلالت روشنی بر قابل تامل بودن آن است. چه چیز موجب ظهور چنین گرایشی به این موضوع شده است؟
تعدادی از اکانتهایی که در این پروژه حضور داشتهاند، آشکارا جعلی و به اصطلاح توئیتریها(Fake) هستند؛ تشخیص جعلی بودن آنها برای کاربران حرفهای و حتی نیمهحرفهای توئیتر کار سختی نیست. کافی است به تعداد فالور(دنبالکننده) و فالوینگ(افرادی که آن اکانت دنبال میکند) و همچنین تعداد توئیتهای آن اکانت تا آن زمان، نیمنگاهی شود تا معلوم شود که اکانت مذکور، یک اکانت ثابت و به عبارت روشنتر صاحبدار است یا به صورت موقت، فقط برای مشارکت در یک پروژه راهاندازی شده است؟
مجموعهای از اکانتهای جعلی که در پروژه ترند کردن هشتگ نجات آرش صادقی مشارکت کردهاند؛ پایین بودن و بعضاً انگشتشمار بودن تعداد فالورها(دنبالکنندگان) و فالوینگها(دنبالشوندگان) گواه روشنی بر جدیدالخلقه و جعلی بودن اکانتهایی است که به وسیله باتها ساخته و اداره میشوند.
هنگامی که پای تعداد پرشماری از این اکانتها به میان کشیده میشود، پای بات(Bot)ها در میان است. این باتها بینیاز از آنکه انسانی پشت خط باشد، با بهرهگیری از «الگوهای انسانی» که در برنامهنویسی آن رعایت شده، اکانتهای متعددی را فیالبداهه تاسیس و تا حد زیادی مشابه یک انسان، توئیت میکنند. نقش این باتها در چنین پروژههایی بسیار حیاتی و غالباً نشاندهنده حضور مراکز سازماندهی و لجستیکهای شبهدولتی در پس ماجراست؛ بویژه اگر به صورت عامدانه با حساسیت گردانندگان توئیتر مواجه نشود.
مجموعه دیگری از اکانتهای جعلی که در پروژه ترند کردن هشتگ نجات آرش صادقی مشارکت کردهاند
اما فروکاستن تمام این رویداد به بازیگری باتها، مشکلی را حل نمیکند. نگارنده این سطور در توئیتر خود اکانتهای متعددی را هم میشناسد که کاملاً واقعی هستند و در این مسئله مشارکت کردهاند. و اتفاقاً مسئله اصلی متن پیشرو نیز همینجاست. و الّا سوال پرسیدن از اینکه چرا باتها هشتگ آرش صادقی را ترند کردهاند، سوال عاقلانهای به نظر نمیرسد و پاسخ آن تا حد زیادی روشن است.
نگارنده این سطور برای روشنشدن پاسخ سوال، با تعدادی از این کاربران به صورت دایرکت(Direct Messege) گفتوگو کرده است. برای این گفتوگو کاربرانی انتخاب شدند که با توجه به زمینه کار و فعالیتشان و تجربه و پیشهی عملیشان به طور طبیعی کمتر با پیچیدگیهای سطح بالای سیاست آشنا هستند. قاطبه آنها مایل به انتشار نامشان در این گزارش نبودند، اما در پاسخ به این سوال که چه چیز شما را به استفاده از هشتگ آرش صادقی و حمایت از او سوق داده؟ انگیزههای انسانی را مدخل و مصدر اصلی میدانستند. برخی برای جان آرش صادقی میترسیدند و میگفتند ادامه اعتصاب غذا میتواند این هموطن زندانی را به کام مرگ بکشاند و ما از آن بیمناکیم. و بعضی دیگر را نشانههایی از جنس روابط عاطفی میان آرش صادقی و همسرش به این میدان آورده بود. این مسئله در برخی از توئیتها نیز به طور واضحی مشهود است. اینها آرش صادقی را همسری دلداده میدانند که حاضر است برای اعتراض به بازداشت همسرش، جانش را بدهد. داستانی که افسانههای اسطورهای عاشقانه ایرانی را هم به ذهن تداعی میکند.
وقتی از آنها میپرسیم اگر شما بدانید همسر آقای آرش صادقی با گروهک تروریستی به نام پژاک ارتباط سازمانی داشته و خود او هم دست کم با یک سرویس اطلاعاتی مرتبط بوده، آیا باز هم برای حمایت از او هشتگ میزنید؟ یا آنگاه که میپرسم آیا میدانستید خانم گلرخ ایرایی که از ایشان حمایت میکنید یکی از فعالان اصلی اهانت به مقدسات دینی و ائمه شیعه از جمله امام هادی(ع) بوده؟ یا آیا میدانید «اعتصاب غذا»ی یک زندانی امنیتی، الگویی است صرفاً برای شرایطی که یک هماهنگی منسجم بین داخل زندان و بخش کارپرداز خارج از زندان وجود دارد؟ آیا میدانید همین چند وقت پیش بیبیسی فارسی در گفتوگوی زنده با چند تن از اپوزیسیون خارج از کشور که تجربه زندان و اعتصاب غذا هم داشتند توصیه میکرد فقط زندانیانی برای «کسب امتیاز» اعتصاب غذا کنند که میدانند در بیرون از زندان جریانی برای ایجاد یک موج سیاسی برای حمایت قدرتهای بزرگ دارند؟ آیا میدانی اعتصاب غذای یک زندانی امنیتی و ساپورت آن توسط رسانههای بزرگ غربی خود یک گواه روشن بر ارتباطات پیشینی آنهاست؟
جملگی میگویند: ما سیاسی نیستیم و چیزی در این باره نمیدانیم؛ اگر اینچنین است قوه قضائیه باید اطلاع رسانی کند. نه اینکه موضوع را کاملاً در ابهام بگذارد.
نمونهای از پستهای فیسبوکی خانم گلرخ ایرانی همسر آقای صادقی در اهانت به امام هادی(ع)
(برای امتناع از بازنشر اهانت به مقدسات، محتوای مطلب حتیالامکان پوشانده شده است)
یکی دیگر میگوید حکومت مانند امام علی(ع) که حتی به قاتل خود هم آب و غذا داد، باید به آرش صادقی غذا بدهد. به گمانم او با خبر نیست که اساساً مسئلهی تحریم غذایی صادقی توسط زندانبانان در میان نیست، بلکه او خود اعتصاب غذا کرده و برای به دست آوردن امتیازاتی، داوطلبانه از خوردن امتناع میکند.
محسن سازگارا در بی بی سی فارسی. او از هماهنگیها و سازماندهیهای بیرونی لازم برای یک اعتصاب غذا در درون زندان میگوید. سازگارا همچنین مساعدتهای رادیو تلویزیونهای خارجیرا در این زمینه
بسیار مهم میداند
سازگارا میگوید با توجه به سازماندهیای که در بیرون شده بود، اعتصاب غذا برایم یک «ابزار چانهزنی بزرگ» در بازجوییها بود
مجموع گفتوگوهایم با این افراد با یک نتیجهگیری مهم قابل توصیف است؛ عده زیادی از افرادی که برای آرش صادقی توئیت کردهاند، صرفاً انگیزهای انسانی دارند؛ آنها برای جان یک انسان نگراناند و تمام فضای ذهنیشان درباره آرش صادقی و همسرش آن است که دو دلداده گرفتار زنداناند و جان یکیشان در خطر است پس باید برای نجاتشان کوشید. این تمام مبنای معرفتی آنهاست. آنها اطلاعی از اتهامات و جرائم ندارند. حرکت آنها مستوجب هیچ سرزنشی نیست الّا اینکه خواسته شود درباره پیچیدگیهای این پروژهها بیشتر جانب احتیاط را رعایت کنند و در چیزی که علمی درباره آن ندارند قضاوت و اقدام نکنند. این نهایت گلایه در حق آنان است؛ اما گروههای دیگری هستند که داستانشان فرق میکند.
داستان این روزهای آرش صادقی، داستان ۳ گروه است؛ از این سه، یک گروه که وصفشان رفت، تقریباً چیز خاصی از ماجرا نمیدانند، اما از قضا ۲ گروه دیگر کاملاً در جریانند. از این دو گروه، گروه اول سیاسیون به غایت حرفهای هستند که کاملاً از جزئیات پرونده صادقی مطلعند اما آن را باژگونه کرده و با حذف بخش اصلی داستان، روایتی جعلی برای مخاطب میسازند و از احساسات انساندوستانه آنها هم نهایت بهره را میگیرند. برخی خبرنگاران بیبیسی فارسی و بعضی از خبرنگاران آنسوی مرزها از این مباحث مطلعند اما بدون هیچ اشارهای به مسائل مندرج در پرونده صادقی، صرفاً روی موج سمپاتی با یک داستان عاشقانه سوار میشوند. در بین اینها سیاسیونی هم هستند که اگر تا پیش از این از جزئیات مطلع نبودند، دستکم دستشان برای اطلاع کامل از پرونده باز است و ارتباطاتشان با دستگاههای قضائی و اطلاعاتی میتواند آنها را به اطلاعات کافی برساند. اما برای آنها هم کشف حقیقت هیچگاه به اندازه سقف زدن بر دیوار جهالت لذت بخش نیست. لذا فقط توئیت میکنند که پیگیر وضعیت آرش صادقی هستند!
اما گروه دوم از دسته باخبران، در قوه قضائیه نشستهاند. آنها هم به جزئیات پرونده مطلعند و از آن باخبرند، اما چه توان کرد که از بیخبران بیخبرند؟ علیرغم شکلگیری فضایی غبارآلود که حتی برخی کاربران انقلابی هم خواستار #شفافیت_قضایی درباره این پرونده شدند، «تقریبا هیچ» اطلاعات قابل توجهی در وقت مقتضی به افکار عمومی ارائه نشد. و همین سبب شد، پروژهای توئیتری که به راحتی بوی آل سعود هم از آن به مشام میرسید، تا حد زیادی به بار بنشیند.