آمریکا و ترجیح رسوایی به باخت در منطقه
تنها تفاوت ویژگی تحولات امروز منطقه با سیاست هجومی آمریکا از سال ۲۰۰۱ و اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ در این است که اگر در سال ۲۰۰۳ بهانههای اشغال، موهوم و جعلی بود، امروز ابزار و بهانه اشغال مجدد عراق و سپس سوریه واقعی است و به عنوان یک تهدید نیز خود را نشان می […]
تنها تفاوت ویژگی تحولات امروز منطقه با سیاست هجومی آمریکا از سال ۲۰۰۱ و اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ در این است که اگر در سال ۲۰۰۳ بهانههای اشغال، موهوم و جعلی بود، امروز ابزار و بهانه اشغال مجدد عراق و سپس سوریه واقعی است و به عنوان یک تهدید نیز خود را نشان می دهد.
روشن کردن این بحث، به عنوان یک یافته مهم بر ارزیابی از رخدادها و تحولات جاری و چشمانداز آینده در منطقه اثرگذار خواهد بود.
پل برمر دومین حاکم نظامی پس از جی کارنر (که هر دو طرفدار سیاستهای رژیم صهیونیستی بودند) در ارزیابی از مدیریت کلان در اشغال عراق، اعلام کرد که در انحلال ارتش عراق و بویژه انحلال حزب بعث اشتباه راهبردی داشتهاند. چند سال پس از این ارزیابی، در سند آینده پژوهی آمریکایی به تحولات جهان، بر یک مولفه جالب تاکید میشود که در واقع همان خواسته و مطلوبیت آمریکاست که در قالب آینده پژوهی بیان میشود. در این سند بر فعال شدن بازیگران غیررسمی و غیردولتی در تحولات جهانی و بویژه جنگها تاکید میشود که مانند مولفههای جمعیتی، آب و هوایی، فضای سایبر و … بر آینده جهان اثرگذارند.
این در حالی است که آمریکا در مدیریت تحولات خاورمیانه به دلیل فقدان توان مالی و تصمیم برای مداخله نظامی (که پس از شکست و ناکامی در عراق و ۴۵۰۰ کشته و ۳۲۰۰۰ زخمی غیرممکن نشان میداد) ناچار به تکیه بر همپیمانانی مانند ترکیه، عربستان، قطر و … در پروژه سوریه شد و همانگونه که خانم کاندو لیزا رایس در سال ۲۰۰۶، سران جریان ۱۴ مارس را سرزنش کرد که چرا نمیتوانند در مقابل حزبالله اقدامی مفید به انجام رسانند، در سوریه نیز سرافکندگی راهبردی دامان آمریکا را گرفت چرا که با چشمپوشی در روشهای آنها و ابزارهای تروریستی مورد استفاده در سوریه، شعارهای اولیه برای دموکراسی در سوریه رنگ باخته و تصویر معارضه در سوریه مساوی تروریسم مطلق گردید.
مقامات آمریکایی برای مهار نفوذ و قدرت منطقهای ایران، یا باید شکست و باخت را در عراق و سوریه میپذیرفتند و یا باید با تکیه بر پدیده جدید تروریسم متکی بر تکفیریگری، همانند سلاحهای جدید بیولوژیکی رفتار کرده و رسوایی همسویی و همکاری و همراهی با آن را تحمل کنند و به امید بازگرداندن بخشی از قدمت و نفوذ در عراق و سوریه و منطقه شانس خود را امتحان کنند.
ولیام برنز معاون وزیر خارجه آمریکا هم در اظهارات جدید خود میگوید بازیگرانی فراتر از دولتها پا به عرصه گذاشتهاند و پدیدهای به نام داعش را نمیتوان با سرعت برچید!!
این بازیگران فراتر از دولتها همان بازیگران غیررسمی هستند که در سند آینده پژوهی آمریکا به آنها اشاره شده و جالب این است که اسکلت اصلی فرماندهی داعش را نیز همان بعثیها تشکیل میدهند که پل بریمر از انحلال حزب آنها اظهار پشیمانی میکند. البته این رخداد را باید تکرار تحولات ۱۹۲۰ در عراق بدانیم که انگلیسیها برای بازگرداندن خود به قدرت، بعثیهای امروز را در قالب اهل سنت در مقابل قیام مراجع و مردم عراق علم کردند.
جالبتر اینکه دستهای استخباراتی غربی و ناتو، متناسب با پیشرفت حوادث و نیازهای مرحلهای برای داعش و پرونده رسوایی غرب، ابزارها و قابلیتهای جدید هم تعریف میکنند و آن را فراهم مینمایند.
امروز سخن از موشکهای استینگر یا دستیابی داعشیها به هلیکوپتر و هواپیماهای جنگی و پهپاد در سوریه شنیده میشود و کسی نیست که نداند یکی از دورههای آموزشی بعثیهای داعشی در اردن و توسط مستشاران اسرائیلی، در استفاده از پهپاد یا خلبانی هواپیماهای جنگی است. دلیل این است که باید این پروژه از نگاه آمریکایی ها استمرار در دهههای آینده پیدا کند و حال که رسوایی آن را پذیرفتهاند کار را تا پایان ادامه دهند تا نتیجهای از آن حاصل شود.
مشکل آمریکاییها این است که این بار نیز با توصیه اسرائیلیها و با ریسمان تروریسم داعش به منطقه آمدهاند تا امنیت بیشتری برای رژیم صهیونیستی تامین کنند ولی صدای بلند رسوایی تروریست پروری آنچنان بلند است که ژنرال پنتا، رئیس سابق سیا هم به شکست این پروژه تاکید میکند.