تبدیل گردان مکانیزه به قاطریزه
بخشی از اولین نیروهایی بودیم که وارد منطقه عملیاتی کربلای ١٠ در منطقه عمومی بانه شدیم، منطقهای که تقریبا برایمان ناآشنا به نظر میرسید؛ به یاد دارم در محوطهای که بهعنوان مقر گردان مکانیزه در نظر گرفته شد در اولین فرصت بچهها شروع به نصب چادر کردند. قبل از حرکت به بانه از حاج آقا […]
قبل از حرکت به بانه از حاج آقا مقدس نیاکی فرمانده گردان پرسیدیم نفربرها را کی به منطقه انتقال میدهید؟ حاجی هم با خونسردی جواب داد از یگانهای سپاه نفربر قرض گرفتیم و در آشیانه مقری که میروید قرار دارند.
بعد از رسیدن به منطقه فردای آن روز هر چه اطرافمان را گشتیم آثاری از نفربر نبود.
حاجی که متوجه تعجب بچهها از این بابت شد، گفت: بعدازظهر نفربرها به این مکان منتقل میشوند.
اما نزدیک غروب تعدادی قاطر به مقر آوردند، با دیدن قاطرها همه تعجب کردند هر یک از بچهها یک چیز میگفت …
آقای مقدس که در جریان این امر بود رو کرد به بچهها و گفت: گردان مکانیزه در این مکان به گردان قاطریزه تبدیل شد، از فردا بابستی چگونگی کار با قاطر را آموزش ببینید و…
باورش سخت بود زیرا بچههای گردان با انواع و اقسام نفربر کار کردند اما قاطر یک جنگ افزار جدید بود که تا به آن روز غالب دوستان با آن بیگانه و روش کار با آن حیوانات زبان بسته را بلد نبودند.
به یاد دارم فردای آن روز حاج آقا کوکلانی مسئول تدارکات لشگر ٢۵ کربلا فردی را جهت آموزش به گردان فرستاد؛ گفتنش شاید مقداری سخت باشد ولی واقعیت داشت کار با قاطر بسیار سختتر از نفربر بود.
به قول بچهها کنترل نفربر با راننده آن است، اما کنترل قاطر سرکش؛ کار ساده و راحتی نبود، از فرار کردن بیموردش گرفته تا لج کردنش؛ حسابی همه را کلافه کرد و بدتر اینکه چیزی نمیفهمید اما در سواری دادن بد حیوانی به نظر نمیرسید.
خلاصه پس از دو یا سه روز آموزش به سمت عملیات حرکت کردیم اما این بار، نه به نام گردان مکانیزه بلکه به نام گردان قاطریزه…
یاد همه دوستان باصفای گردان قاطریزه در عملیات کربلای ١٠ و تلاش شبانهروزی آنها در این عملیات گرامی باد. خداوند شهدای این عملیات را با شهدای کربلا و بدر و حنین محشور فرماید.