فراموشی آفت حماسههاست/مناطق عملیاتی سرزمین احساسهای عاشقانه
هوا گرم نبود. سرد هم نبود. هوا بهاری بود. در نگاه اول بیابان بود اما بیابانی که تغییر کرده است. آن موقع ها نه پرچم و علم رنگی بود نه حسینیه نه سقاخانه و نه خانه کودک. آن زمان آنجا بکر بود و دست نخورده اما دستانی تقدیر این خاک پست را طوری رقم زدند […]
هوا گرم نبود. سرد هم نبود. هوا بهاری بود. در نگاه اول بیابان بود اما بیابانی که تغییر کرده است. آن موقع ها نه پرچم و علم رنگی بود نه حسینیه نه سقاخانه و نه خانه کودک. آن زمان آنجا بکر بود و دست نخورده اما دستانی تقدیر این خاک پست را طوری رقم زدند که پاره ای از بهشت شد. امروز فوج فوج آدم می آید برای تماشایش و در میان این جمعیت، قلب عده ای ملتهب تر از سایرین است. آنان که هر کدام یادگاری عزیزی را در این خاک آسمانی به یادگار گذاشتند و حال نام زائر را یدک می کشند.
اینجا بر روی خاک سرخ شلمچه اتوبوسی قرمز رنگ پارک کرده است ضایعه نخاعی تنها کلمه ایست که چون با رنگی متفاوت نوشته شده است از دور نظر را به خود جلب می کند، سوار این اتوبوس سرخ که می شوی، ویلچر هایی به چشمت می خورد. برخی سواران این ویلچر ها کسانی بودند که روزی روزگاری ایستاده بر دو پا و با قامتی استوار مانع تجاوز دشمنان می شدند و آقای دکتر یکی از همین جانبازان بود.
راهیان نور عاملی برای حفظ ارزش ها
همه دکتر صدایش می کردند «ابراهیم محمود آبادی» جانباز ۷۰ درصد است که طی دفاع مقدس دچار ضایعه نخاعی شده و اینک استاد دانشگاه بوعلی سینا همدان است. این جانباز دوران دفاع مقدس از سال ۵۷ تا ۶۱ در میدان نبرد دوشادوش سایر رزمندگان حضور داشته و در خرمشهر مصدوم شده است.
محمود آبادی دفعه دوم است که همسفر کاروانیان راهیان نور می شود و به مناطق عملیاتی می آید. وی در گفتگو با خبرنگار مهر عنوان می کند: بهترین دوران برای هر فرد، جوانی اوست و ما در آن دورن جنگیدیم و از کشور دفاع کردیم و این برای همه ما خاطره انگیز است.
وی می افزاید: به خاطر خاطراتی که در جنوب داشتیم آمدیم، آمدیم تا آن خاطرات بازهم تازه شود. آمدیم تا حس کنیم همچنان هستیم.
این جانباز دوران دفاع مقدس حال و هوای آن روزها را غیر قابل توصیف بیان می کند، پس از یادآوری خاطرات نبرد و مصدومیتش به زمان حال بر می گردد از پنجره به بیرون نگاه می کند(چشم انداز پنجره پسر بچه ای است که سوار بر تانک شده و دو جوانی که با آن تانک عکس یادگاری می گیرند) و ادامه می دهد: روزی که می جنگیدیم قابل پیش بینی نبود که مردم روزی با تانک عکس یادگاری بگیرند، یادمان درست کنند و مردم در مزار شهدا جمع شوند. این چیزها قابل پیش بینی نبود.
وی از حضور مردم در این محل ابراز خرسندی می کند و می گوید: وقتی می بینم کسانی هستند که یاد شهدا، رزمندگان و ایثارگاران را گرامی می دارند، به آنها احترام می گذارند و راه ما همچنان ادامه دارد این برایمان بسیار با ارزش است.
محمود آبادی، زنده بودن یاد شهدا را مایه خوشحالی می داند و از اینکه مردم همچنان پایبند اصول زمان جنگ هستند ابراز خرسندی می کند.
وی نقش کاروان های راهیان نور را در این میان نقشی پر رنگ می داند و عنوان می کند: حضور در مناطق جنگی باعث می شود خاطره شهدا فراموش نشود و راهیان نور، امروز و بعد از پایان جنگ وسیله ای شده اند تا این ارزش ها همچنان حفظ شوند.
جنگ اکنون یک گنج است
محسن سرابی دوست دکتر بود هر دو از همدان آمده بودند، جانباز ۷۰ درصد بود که به قول خودش یاد جوانی ها کرده و دانشجوی ارشد است.
سرابی در گفتگو با خبرنگار مهر به یادآوری دوران دفاع مقدس می پردازد و جنگ را گنج می خواند و عنوان می کند: آن جنگ اکنون یک گنج است و ما برای تماشای آن گنج به یادگار مانده آمده ایم تا فراموش نشود.
وی معتقد است، فراموشی آفت اتفاقات بزرگ است و توضیح می دهد: هر مملکت و کشوری سرمایه های بزرگی دارد و بزرگترین آفت برای آن سرمایه فراموش شدن آن است و دفاع مقدس هم سرمایه ما است و نباید سختی های وارد شده در آن هشت سال، استقامت جوانان و حفظ کردن امنیت کشور در شرایط دشوار به دست فراموشی سپرده شود چرا که فراموشی آفتی برای اتفاقات بزرگ است.
سرابی، تکرار را پادزهر فراموشی می داند و بیان می کند: امری طبیعی است که که انسان چیزی را که تکرار نشود فراموش کند، اتفاقات نیز اگر مرور نشوند فراموش می شوند و بهترین یادآوری برای حماسه ها، آمدن به این مناطق و از نزدیک دیدن آنها است.
حضور در مناطق عملیاتی احساسی که باید تجربه شود
در میان این کاروانیان راهی سرزمین نور و نوا اما کسانی هستند که هر چند خالق حماسه نبودند اما رفتن بی بازگشت عزیرانشان و حماسه آفرینان این مرز و بوم را به نظاره نشسته بودند.
عباس کشانی برادر شهید علیرضا کشانی که در عملیات کربلای ۵ در شلمچه به شهادت رسیده است یکی از این قبیل افراد است. وی می گوید ۲۰ باری هست به شلمچه آمده که ۱۹ بارش همراه کاروان راهیان نور بوده است.
این برادر شهید، شلمچه را دارای جاذبه ای خاص می داند که انسان را برای حضور هرساله ترغیب می کند.
کشانی در گفتگو با خبرنگار مهر عنوان می کند: مناطقی مثل شلمچه انسان را جذب می کند و تا به اینجا نیامده بودم این احساس را نداشتم. اینجا سرزمین احساس های عاشقانه است که مردم را به یاد شهدا و قهرمانان واقعی این کشور می اندازد.
وی ادامه می دهد: به این مکان احساس وابستگی می کنم اما خارج از این احساس که به خاطر برادر شهیدم که در این محل به شهادت رسیده دارم اما حسی که در شلمچه دارم را هیچ کجایی دیگر احساس نکرده ام.
این برادر شهید تاثیر گرفتن از فضای شلمچه را مهمترین عاملی وابستگی و تعلق خاطر به این خاک می داند و می گوید: تا وارد این مکان نشوید متوجه اثر نمی شوید و اگر هزاران کتاب در این مورد خوانده شود یا مطالب بسیاری در مورد آن شنیده شود تا خود شخص لمسش نکند نمی تواند حسش کرد.
وی می افزاید: درست است که با آمدن به اینجا نمی توان جنگ را تجربه کرد اما به اندازه یک روز با سختی و شرایط آنجا می توان آشنا شد و می توان حال رزمندگان آن زمان را درک کرد.
کشانی، حضور در این امکان را برای خانواده شهدا مایه ناراحتی و یادآوری خاطرات تلخ نمی داند بلکه معتقد است خانواده های شهیدان یک بار امتحان خود را پس داده اند و آمدن در این محل ها با وجود اینکه از یک سو خاطرات تلخ را برایشان تداعی می کند اما از سوی دیگر به آنها احساس افتخار و شادمانی نیز می دهد.
وی توضیح می دهد: خانواده شهدا وقتی می آیند و می بینند که عزیزانشان در این دشت بی پناه که حتی جایی برای سنگر گرفتن در آن نیست چگونه ناممکن را ممکن کردند و چگونه قتلگاه عزیزانشان اینک زیارتگاه شده است روحیه و احساس غرور به آنها دست می دهد.
راهیان نور حامل پیام قدرت کشور
عطیه دختر یک شهید است. پدرش ۲۰ سال مفقود الاثر بوده و در یکی از سرنوشت سازترین روز زندگیش بازگشت تا دستانش در آن روز آن استخوان ها را در دست گیرد و احساس دین بیشتری نسبت به این خاک در خود احساس کند.
عطیه قادری فرزند شهید قادری است که در سال ۶۳ در جزیره مجنون مفقود الاثر شد پیکر مطهرش در سال ۸۵ به میهن بازگشت.
این فرزند شهید در گفتگو با خبرنگار مهر می گوید: برای ششمین بار است که به شلمچه می آیم و هر بار با کاروان راهیان نور بوده ام.
وی نسبت به این خاک احساس تعلق می کند و می گوید: از پدرم جز پاره ای از استخوان بازنگشت و باقی پیکر عزیز پدرم در این خاک است و من این خاک را از خودم می دانم. دیدن این سرزمین حس خاصی به من می دهد و حس می کنم این زمین با من حرف می زند.
این فرزند شهید سفر به مناطق جنگی با کاروان را ترجیح می دهد و عنوان می کند: در کاروان همبستگی بیشتر و برنامه های فرهنگی و معنویی بیشتری وجود دارد. سفر خانوادگی خوب است اما سفر با کاروان را ترجیح می دهم زیرا حس می کنم یک نوع آمیختگی با جامعه دارد.
وی، راهیان نور را حامل پیام می داند و اظهار می کند: مهمترین پیام راهیان نور این است که ایران بسیار قدرتمند است.
قادری توضیح می دهد: ایرانی که در آن زمان آموزش ندیده بود، ایرانی که با واسطه رژیم پهلوی ضعیف شده بود با پیام امام بسیج شد و دفاعی جانانه در این خاک اتفاق افتاد و این ایران اکنون به مراتب قوی تر شده است و ای کاش مردم می آمدند و می دیدند که ما چقدر قدرتمندیم.
کاروان راهیان نور همچنان می آیند و راویان حماسه ها را رویت می کنند. هستند در این میان کسانی که روایت ها را به عینه دیده و یا پیامدهایش را احساس کرده اند و اکنون نظاره گر ماندگاری حماسه ها در این خاک های بی جان اما مقدس می شنود. سرزمین های نور امروز میزبان راهیانی است که کاروان کاروان حماسه در سینه منتقل می کنند.