وبلاگستان
کد خبر : 13979
دوشنبه - ۹ فروردین ۱۳۹۵ - ۱۲:۲۲

بهار، بی تو «بهار» را کم دارد

به نقل از وبسایت قطعه ۲۶ / خجسته باد «بهار زمین» امید که «زمان» هم «بهار» خود را ببیند در هزار و ششصد و چهل و هفتمین یا به عبارت بهتر در آخرین متن وبلاگ قطعه ۲۶ در سال ۹۴ می‌خواهم زنده کنم خاطره آخرین شماره روزنامه «وطن امروز» در همین سال ۹۴ را. رضا […]

بهار، بی تو «بهار» را کم دارد

به نقل از وبسایت قطعه ۲۶ /

خجسته باد «بهار زمین»

امید که «زمان» هم «بهار» خود را ببیند

در هزار و ششصد و چهل و هفتمین یا به عبارت بهتر در آخرین متن وبلاگ قطعه ۲۶ در سال ۹۴ می‌خواهم زنده کنم خاطره آخرین شماره روزنامه «وطن امروز» در همین سال ۹۴ را. رضا شکیبایی، سردبیر محترم از مدت‌ها قبل گفته بود که قصد دارد آخرین شماره را با یک صفحه یک امام زمانی ببندد. به من هم گفت: «چیزی بنویس» که متأسفانه قلم یاری نکرد، با آنکه چندین و چند ساعت وقت گذاشتم! یعنی نشد که بشود! انصافا خیلی هم تلاش کردم، خیلی هم نوشتم اما هیچ کدام، آنی نشد که مد نظر بود! حتم نوشتم پای بی‌سعادتی! القصه! پیشنهاد رضا همین بیت از حضرت سعدی بود؛ «هر چه گفتیم جز حکایت دوست، در همه عمر از آن پشیمانیم». من به رضا مشورت دادم که عوضی‌های آن‌طرفی برمی‌دارند تیتر را دست می‌گیرند که «ابراز ندامت وطن امروز از هر چه تا الان نوشته!» رضا گفت: «این درست که تحریف و دروغ، کار یومیه این جماعت است لیکن فکر نمی‌کنم در این باره هم چنین کنند اما بر فرض که برداشتند مدعی شدند وطن امروز از هر چه تا کنون نوشته اظهار پشیمانی کرده! من اتفاقا صحه می‌گذارم! چرا که واقعا معتقدم؛ «هر چه گفتیم جز حکایت دوست، در همه عمر از آن پشیمانیم» بی‌تعارف! اصلا من خودم امضاء می‌کنم زیر این بیت را، زیر این جمله را که «هر چه گفتیم جز حکایت دوست، در همه عمر از آن پشیمانیم». پشیمانی هم دارد! جز «حکایت دوست» یعنی حکایت حضرت مهدی موعود، اگر هر چه نوشته و گفته باشیم، صدالبته پشیمانی دارد!» رضا شکیبایی را دوست دارم، نه فقط به این دلیل که با تنها یک عضو در سرویس سیاسی که همان دبیر سرویس باشد، روزنامه را سرپا نگه داشته، بلکه اتفاقا به همین دلایل! به اینکه اسیر مشهورات زمانه نیست! اصلش این جمله از آن اوست که در یکی از این متن‌هایم نوشته‌ام؛ «چه ننگی از این بالاتر که امام زمان داریم و نمی‌دانیم کجاست؟!» و من حالا که بحثش داغ است، بگذار این را بگویم؛ ۲۲ دی در وطن امروز متنی نوشتم با تیتر «ما همه پیغمبرزاده‌ایم!» حال و هوای امام زمانی داشت یادداشت. متن خوبی بود. حتی می‌خواهم بگویم قوی بود و منسجم؛ «در جهان، هر آزاده‌ای فرزند خمینی است، که مرز برای روح‌الله «مرز عقیده» بود. تا وقتی آدم هست، ما پیغمبرزاده‌ها خط خود را از قابیل نمی‌گیریم و هرگز خیال نمی‌کنیم پسر نوح، از نوح هم به نوح نزدیک‌تر بود! در عالم، امتحاناتی هست که از زیر بار آن، شانه خالی نمی‌توان کرد. امتحان آدمیت. آزمون مهدویت. قسم به «نوح زمان» جهان پرتلاطمی است! پر از توفان! پر از غم! خدایا! دریای زمان، دیری است به ساحل آرامش نرسیده! به ما «پیغمبرزاده‌های آدم ندیده» رحم کن، که سپیده‌دمی می‌خواهد این یلدای غیبت! بس است! ما تسلیمیم ‌ای آفریننده آدم! غلط کردیم! توبه! زندگی بی‌معصوم، کار ما نیست!» جالب اینجاست که تقریبا هیچ کجا این متن را منعکس نکرد، هیچ کجا! آن‌وقت متن «انقلاب را با ذکر مثال توضیح دهید» که فقط جوابی بود به اراجیف یکی از دست‌اندرکاران، تقریبا همه کارش کردند! حتی از همین مثال دم دستی هم می‌توان پی برد به مظلومیت امام زمان. واقعیت آن است که ما ان‌شاءالله منتظر حضرت هستیم اما نه آن‌چنان که باید و شاید! فی‌الواقع منتظر هستیم و منتظر نیستیم! منتظر هستیم، چون بالاخره منتظر آمدن حضرت که هستیم! لیکن منتظر نیستیم، چون… چون بعضا و ان‌شاءالله ناخواسته بیش از اندازه دل‌مان را به نتیجه فلان انتخابات خوش می‌کنیم، چون بعضا و ان‌شاءالله ناخواسته جوری رفتار می‌کنیم که انگار بی‌‌ظهور حضرت هم، حالا خیلی به ما بد نمی‌گذرد، چون بعضا و ان‌شاءالله ناخواسته امید داریم به نقطه‌های خیالی! آری! «امید به نقطه‌های خیالی» فقط کار فلان دیپلمات نیست! ما هم، تا یکی از خودهای‌مان فلان انتخابات را می‌برد، هم‌چین غرق شادی و شعف می‌شویم که پاک یادمان می‌رود مرد اصل کاری که از آدم تا خاتم منتظرش بوده‌اند، هنوز نیامده است! گاهی اگر نباشد این نجواهای رهبر عظیم‌الشأن انقلاب اسلامی با مولای‌شان حضرت حجت، که اساسا یادمان می‌رود! اخیرا در مجله «پاسدار اسلام» مصاحبه‌ای می‌خواندم از حجت‌الاسلام رحیمیان با عارف واصل آقامرتضی تهرانی. موضوع گفت و گو، رهبر انقلاب بود. بروید این مصاحبه را پیدا کنید و حتما چند بار بخوانید. دقیق و آرام و شمرده و چند بار. آقامرتضی تهرانی در آن مصاحبه گفته بودند؛ «فتنه را مشخصا همان چند جمله‌ای جمع کرد که حضرت آقا در انتهای خطبه نماز جمعه به امام زمان عرض کردند، آنهم با آن حالت خشوع و خضوع». روح سعدی شاد! «هر چه گفتیم جز حکایت دوست، در همه عمر از آن پشیمانیم». هم‌الان، تبریک گفتن بابت مناسبت بهار، حتما و قطعا موضوعیت دارد اما مبادا جوری این تبریک را غلیظ و پررنگ بگوییم کأنه مشکل ما نیامدن «بهار زمین» بود که الحمدلله آمد! نخیر! مشکل ما از غیبت «بهار زمان» است و از غیبت «امام زمان» است! ما به جبر روزگار، خیلی حدیث نداریم از مولای‌مان امام زمان اما یکی از آنها این است؛ «برای تعجیل در فرج من بسیار دعا کنید، که فرج شما هم در همان است». گمانم اینجا حضرت دارند می‌فرمایند که اگر گشایش کارهای خودتان هم برای‌تان ملاک است، باز باید برای تعجیل در ظهور من دعا کنید! گفت: «تا نیایی، گره از کار بشر وا نشود». دقت شود! من هرگز نمی‌خواهم بگویم به بن‌بست رسیده‌ایم بلکه می‌خواهم بگویم به بن‌بست رسیده‌ایم! من، هم برای آن «نمی‌خواهم» ادله دارم، هم برای آن «می‌خواهم» اما بیشتر برای این دومی! دیروز به یکی پیامک دادم؛ «مبارک باشه بهار!» جواب داد: «داری طعنه می‌زنی؟ کدوم بهار؟» گاه فکر می‌کنم چنین روزهایی، زمان دارد غبطه می‌خورد به حال زمین! و گاه فکر می‌کنم اینکه بهار، غم دارد، ناشی از همین غبطه است! عجالتا کار راحتی است که این سطور آخر سالی را مثل این نویسنده‌باکلاس‌ها، این شاعرباکلاس‌ها، این آدم‌باکلاس‌ها، بگذرانم به تبریک بهار، اما واقعیت آن است که یک سال دیگر هم گذشت و خبری نشد از یوسف فاطمه! یک سال! یک سال! یک سال! هر چه نگاه می‌کنم می‌بینم بیشتر جای «تسلیت» است تا «تبریک»! چقدر دعا کردیم ۹۴ سال ظهور امام زمان‌مان باشد! حیف! از قرار، تو هم لایق یار نبودی، مثل ما! این هم از بهاریه وارونه ما، ای مولای ما… تا نیایی حکایت همین است! خدایا! آب خوش می‌خواهی از گلوی بشریت پایین برود یا نه؟! وای از زمستان ما، اگر این است وصف بهارمان! «خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود، ز دام خال سیاهش کسی رها نشود؛ خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار، به نزد یار چو ما پست و بی‌بها نشود؛ جواب ناله‌ی ما را نمی‌دهد دلبر، خدا کند که کسی تحبس‌الدعا نشود؛ شنیده‌ام که از این حرف یار خسته شده، خدا کند که به اخراج ما رضا نشود؛ مریض عشقم و من را طبیب لازم نیست، خدا کند که مریضی من دوا نشود؛ ز روزگار غریبم گشته است معلوم، شفای ما به قیامت بجز رضا نشود». وبلاگ قطعه ۲۶ سال ۹۵ را سال ظهور امام زمان آرزو می‌کند، اگر که این چند ساعت باقی‌مانده از ۹۴ هم خبری نشد! مانده‌ام «ثانیه‌ها» را بشمرم یا «تازیانه‌ها» را؟! «هر چه گفتیم جز حکایت دوست، در همه عمر از آن پشیمانیم؛ سعدیا بی وجود صحبت یار، همه عالم به هیچ نستانیم؛ ترک جان عزیز بتوان گفت، ترک یار عزیز نتوانیم».