برای هر وجب از خاک وطن ۵۱ قطره خون به زمین ریخته شده است
تاریخ جنگ های زیادی را به خود دیده، خون های زیادی که بر زمین ریخته شده اند و زندگی های بیشماری که جان باختند ، جنگ همیشه پایان تلخی دارد، پایانی که چشم های انتظار زیادی را تبعید می کند. ۳۱ شهریور، آغازی برای یک جنگ بود، جنگی که بعد از سالها هنوز تاریخ خستگی […]
تاریخ جنگ های زیادی را به خود دیده، خون های زیادی که بر زمین ریخته شده اند و زندگی های بیشماری که جان باختند ، جنگ همیشه پایان تلخی دارد، پایانی که چشم های انتظار زیادی را تبعید می کند.
۳۱ شهریور، آغازی برای یک جنگ بود، جنگی که بعد از سالها هنوز تاریخ خستگی آن را به دوش می کشد، هنوز مادران زیادی منتظر سوت قطار تهران _اندیمشک انتظار می کشند، معشوقه های که نامه های عشقشان را تا انتها نمی خوانند، سربازان زیادی که از سنگرها دعای کمیل را می شنوند، فرزندانی که تنها با قاب عکس ستون های خالی زندگی شان را پر می کنند و رزمندگانی که هنوز با شوخی های آن روزها، می خندند، اشک می ریزند و زندگی می کنند.
اگر بخواهیم نگاه آماری داشته باشیم شهدای جنگ را ۱۹۰ هزار تا ۲۳۰ هزار تخمین زدند و برای هر یک وجب خاک ۵۱ قطره خون به زمین ریخته شده است و به همین سادگی ۲۳۰ هزار زندگی پرونده اش بسته شد و ۸ سال خون، خمپاره و جنگ بر سر وطنمان تحمیل شد و ما امروز از خاطرات جنگ، از دیدن فیلم های دفاع مقدس، از یادواره های جنگ و هر چیزی که در این باره باشد طفره می رویم.
به ازای هر صندلی چند نفر شهید شدند را محاسبه می کنیم، آمار می گیریم و نتیجه آن از هر قطره خون، این مقدار اختلاس می شود و یا حتی بی توجهی به خواسته مردم؛ امروز بعد از ۲۳۰ هزار شهید چند شهردار ما مانند شهید مهدی باکری است.
عملیات فتح ۵، عملیات نصر، فتح ۷، بدر، خیبر، ام الرصاص، کربلا ۹، کربلای ۴، بیت المقدس که پیروزی خون بر شمشیر بود و عملیات کربلای ۵ که با رمز یا زهرا(س) بود؛ اینها خاطره نیستند، فیلم و داستان هم نیستند، کسی چه می داند در مسیر طلائیه به هویزه چند نفر شهید شدند، داشتند شهید می شدند به چه کسی فکر می کردند، چند نفر منتظرشان بود.
کسی چی می داند در گردان مالک، زمانی خواندن دعای توسل، شهادت آرزوی چند نفرشان بود، شب های قبل عملیات در راهروهای کانالها چه عاشقانه هایی بود، سربندها، سینه زنی ها، عاشورا و سنگرها چه می گذشت.
این روزها چند نفر گوششان هنوز سوت خمپاره می زند، غروب طلائیه دل چند نفر را آرام کرد، اروند چشمان چند نفر را سیراب کرد، فکه میزبان چند عشاق بود، شلمچه خاطرات چند دلداده داشت و دوکوهه ، که هیچ نمی توانم بگویم وقتی عاشاقنه های شهید آوینی هنوز بر خاک آن هک شده است.
شاید برای تاریخ باورپذیر تر باشد وقتی دید که شهید محمد جهان آرا چطور خرمشهر را با خون آزاد کرد، چقدر شهید فهمیده در نبرد تن و تانک پیروز شد و چطور گردان مالک از حاج احمدها پر شد.
به آمار و ارقام نیازی نیست، فقط تا می توانید جنگ را خوب هجی کنید، برای من و هم نسل هایم تا ابرهیم هادی ها برایمان افسانه نباشند.
به قلم صامت حسینی