اجتماعی » مازندران
کد خبر : 132686
سه شنبه - ۲۲ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۸:۲۴

اجازه دهید دیگران حرف هایشان را بزنند

خیلی از افرادی که سعی می کنند مردم را با خودشان هم عقیده کنند، بیشتر در مورد خودشان صحبت می کنند، بگذارید دیگران در مورد خودشان صحبت کنند. آن ها بیشتر از شما در مورد کار و مشکلاتشان می دانند. بنابراین: از آن ها سوال کنید و اجازه بدهید حقایقی را برای شما بازگو کنند. […]

اجازه دهید دیگران حرف هایشان را بزنند

خیلی از افرادی که سعی می کنند مردم را با خودشان هم عقیده کنند، بیشتر در مورد خودشان صحبت می کنند، بگذارید دیگران در مورد خودشان صحبت کنند. آن ها بیشتر از شما در مورد کار و مشکلاتشان می دانند.

بنابراین:

از آن ها سوال کنید و اجازه بدهید حقایقی را برای شما بازگو کنند.

اگر با آن ها موافق نباشید ممکن است وسوسه شوید که حرف شان را قطع کنید، اما این کار را نکنید.

تا وقتی که هنوز خیلی از نظرهای خودشان باقی مانده است به نظرهای شما توجه نخواهند کرد.

با صبر و حوصله و با ذهنی پذیرای عقاید و افکار نو و متفاوت به آن ها گوش کنید.

صادق باشید و آنان را به تشریح عقایدشان ترغیب کنید.

اجازه صحبت به دیگری دادن، در محیط خانواده نیز مانند محیط کار مفید است.

در دیل توجه شما را به یک داستان واقعی جلب می کنیم:

رابطه لیلا با دخترش فاطمه به سرعت تیره شد ، وی در جلسه مشاوره شاکی بود که دخترم در زمان کودکی خیلی حرف گوش کن و بچه مودبی بود ولی از زمانی که نوجوان شد به خاطر ارتباطی که با دوستان و همکلاسی های ناباب دارد پرخاشگر شده و هرچه نصیحت اش میکنم و باهاش حرف می زنم حتی چندین بار او را تهدید و تنبیه کردم هیچ فایده ای نداشت، از دست او عاصی شدم نمی دانم چکار کنم.

در جلسه مشاوره به وی پیشنهاد شد او همین کار را کرد: فقط یک روز او را به حال خود بگذار و طبق پیشنهاد عمل کن.

فاطمه به حرف مادر گوش نداده بود و قبل از انجام تکالیف روزانه اش به دیدن دوستش رفت، وقتی برگشت، مادر می خواست برای ده هزارمین بار سرش جیغ و داد کند، اما توان چنین کاری نداشت.

مادر فقط به او نگاه کرد و با ناراحتی ازش پرسید: چرا فاطمه؟ چرا؟

فاطمه وضع مادر دید و با صدایی آرام پرسید: « واقعاً می خواهید بدانید؟»

مادر سرش را تکان داد و فاطمه اول با تردید و بعد، همه چیز را گفت:

مادر فاطمه در جلسه بعدی مشاوره، عنوان کرد:

هیچ وقت به حرف هایش گوش نکرده بودم. وقتی او می خواست افکار و احساسات و عقایدش را به من بگوید، من حرفش را با دستور قطع می کردم. کم کم داشتم می فهمیدم که او به من نیاز دارد، نه بعنوان یک مادر ارباب منش، بلکه به عنوان یک همراز؛ کسی که در مورد تمام سرگشتگی های دوران بلوغش با او صحبت کند.

تنها کاری که من کرده بودم این بود که زمانی که باید گوش می دادم، صحبت کرده بودم.

از آن به بعد، گذاشتم هر چقدر که می خواهد صحبت کند، او آنچه را که در ذهن دارد به من می گوید و روابط ما بسیار خوب شده است، او دوباره یک فرد دارای حس همکاری شده است.

تهیه کننده: مطهره مهدوی کارشناس ارشد روانشناسی