اسفند را هر جور که نگاه کنی پل است…همان پلی که زمستان کهنه را به بهار نو پیوند میدهد،همان پلی که واسطه میشود بین عشق و آتش…همان پلی که نوید عید می دهد!
برای بعضی ها اما اسفند همان پلی است که زمستان فانی را به بهار جاودانه می رساند همان پلی که واسطه می شود بین عاشق و معشوق،میشود نقطه رهایی می شود آخر دلتنگی های یک شهید…!!!
اسفند را شاید بتوان ماه فرماندهان نامید…ماه همت ها،باکری ها،حاج امینی ها،کریمی ها،برونسی ها،ماه خرازی ها…!
برگ برگ کتاب اسفند نام یک شهید را به دوش می کشد و در هشتمین روز به فصل حاج حسین خرازی می رسد…

به حساب تقویم ۲۹ عید است که جایتان سر سفره هفت سین خالی است…۲۹ عید است که سفره نشین معبود شده اید که نزد خدا روزی می گیرید!به حساب تقویم ۲۹ سال است که مناره های مسجد سید انتظار طنین صوت خوش اذانتان را می کشند،۲۹ سال است که زاینده رود می دود شاید رد نگاهتان را پیدا کند شاید در عمق چشمانتان غرق شود

حاج حسین خرازی همان فرمانده دلاور لشکر ۱۴ امام حسین (ع) را میگویم…همان که عاشورایی آمد و کربلایی رفت،همان که با نوای “یا حسین” آمد و با نوحه“وای حسین شهید شد” و “علمدار کجایی؟!” رفت…! همان فرمانده غیوری که لبخند هایش عجیب به دل می نشست…لبخندی که می شود مقصدی برای مسیر نگاهت،که مسحور میکند چشمانت را،که میتوانی ساعت ها بنشینی و نگاهش کنی،که وادارت می کند حتی در اوج غم لبخند بزنی!همان فرمانده ای را میگویم که آستین خالی دست راستش همپای باد می دوید و همراه نسیم نوازشگر زخم های رزمندگان بود و گاهی در گوشه ی جیب اورکتش آرام میگرفت!

حاج حسین خرازی را میگویم همان فرمانده دلاور لشکر خط شکن ۱۴ امام حسین(ع)…همان که حرف هایش آیه آیه ی قرآن بود و لحظه لحظه زندگیش تعبیر زیارت عاشورا…!اخلاص در مقابلش سر تعظیم فرود می آورد…همان که حسین وار زندگی کرد و حسین وار هم جنگید تا از قافله کربلایی ها جا نماند تا در پنجمین کربلا به صف عشق برسد…

حاج حسین خرازی را میگویم همان که خورشید شب های شلمچه بود و در طلائیه علمداری میکرد همان فرمانده ای که گذشته از دژ ها،دل ها را تسخیر می کرد…همان فرمانده ای که هیچ وقت “مهدی اش” را ندید اما مهدی ها تربیت کرد برای صاحب زمان(عج)…در حرف هایش زیاد واژه “بابا جون” میگفت اما هیچ وقت فرصت نکرد مهدی اش را در آغوش بگیرد و “باباجون” خطابش کند اما با این باباجون گفتن ها چه مهدی هایی را که شیفته خود نکرد…! حاج حسین خرازی را می گویم همان که قلم حسابی در مقابلش قاصر و ناتوان است!همان جوان ۲۹ ساله ای که یک جمعه ماه محرم آمد و یک جمعه اسفند پر گشود و حالا ۲۹ سال است اسفند ها محتاج یک لبخند دوباره اوست…محتاج یک نگاه…محتاج یکبار دیگر دیدن روی ماه همان جوان ۲۹ ساله…!

در وصیت نامه اش با خط خوش نوشته بود:

استغفرالله،امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سوال نکیر و منکر در روز محشر و قیامت،به فریادم برس.خدایا! دل شکسته و مضطرم…صاحب پیروزی و موفقیت تو را می دانم و بس و بر تو توکل دارم!خدایا تا زمان عملیات فاصله زیادی نیست،خدایا!به قول امام خمینی(ره)تو فرمانده کل قوا هستی خودت رزمندگان را پیروز گردان، شر مدام کافر را از سر مسلمین بکن.

همچنین نوشته اند:ما لشکر امام حسین(ع)هستیم و حسین وار هم باید بجنگیم و اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین(ع) را در آغوش بگیریم کلامی و دعایی جز این نباید داشته باشیم:«اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد»

هرچه که می کشیم و هرچه که بر سرمان می آید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد

مطبوعات ما جنگ را درشت می نویسند،درست نمی نویسند!

همواره سعی مان این باشد که خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم که شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند!

اسفند همان پلی بود که رهایتان کرد از دنیا و شد آخر دلتنگی هایتان…من اما در حال دلتنگی می نویسم که

شهادتت مبارک خورشید شلمچه،علمدار طلائیه،فرمانده قلبها،ای به رضای خدا راضی،حاج حسین خرازی…!

پ.ن:اسفند ماه شهادت فرماندهان بزرگی چون شهید محمد ابراهیم همت،شهیدان حمید و مهدی باکری،شهید امیر حاج امینی،شهید عباس کریمی و شهید عبدالحسین برونسی و البته حاج حسین خرازی است..شهادت بر این بزرگواران مبارک باشه ان شاءالله…

دوستان اگر هدیه ای داشتید که تقدیم شهید خرازی و شهیدان اسفند ماه بکنید خوشحال میشیم با ما هم در میون بگذارید…

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شهدا التماس دعا

عاشق شهدا…