اجتماعی » اخبار » مذهبی
کد خبر : 11630
یکشنبه - ۲۳ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۰

صددریغ و حسرت از کسانی‌که کنار چشمه تشنه می‌میرند/ مسلمان باشیم و ایرانی و مازندرانی، آنگاه بنالیم از الگوی زندگی؟!!

سوم جمادی‌الثانی، که مصادف است باشهادت دخت گرامی پیامبر اعظم(ص) به روایت ۹۵روز پس از ارتحال جانسوز آن نبی رحمت، از آن روی حائز اهمیت برای مسلمانان و پیروان اهلبیت علیهم‌السلام است که فرصتی را بوجود می‌آورد تا مسلمانان پیرامون داشته‌های سرمایه‌ای خود در هویت‌یابی و الگوگیری بازاندیشی کنند و درس‌های سعادت‌بخش از آن نمونه […]

صددریغ و حسرت از کسانی‌که کنار چشمه تشنه می‌میرند/ مسلمان باشیم و ایرانی و مازندرانی، آنگاه بنالیم از الگوی زندگی؟!!

سوم جمادی‌الثانی، که مصادف است باشهادت دخت گرامی پیامبر اعظم(ص) به روایت ۹۵روز پس از ارتحال جانسوز آن نبی رحمت، از آن روی حائز اهمیت برای مسلمانان و پیروان اهلبیت علیهم‌السلام است که فرصتی را بوجود می‌آورد تا مسلمانان پیرامون داشته‌های سرمایه‌ای خود در هویت‌یابی و الگوگیری بازاندیشی کنند و درس‌های سعادت‌بخش از آن نمونه بی‌همتا برای خوب و شرافتمندانه زیستن و ایجاد خانواده‌ای صمیمی و مبتنی بر ارزش‎‌های انسانی و اسلامی بگیرند.

گنج پنهان و فقر ما
به تحقیق باید گفت که هیچ مدلی در تاریخ برای یک خانواده‌ای که آحاد اعضای آن دارای بالاترین رکوردهای معرفت، صداقت، پاکی، صمیمیت، راستی، درستی، صفا، وفا و پایمردی در مسیر حق و حقیقت بمانند خاندان پیامبر خاتم محمد مصطفی(ص) باشد، نمی‌توان سراغ آورد تا با الگوگیری از آنان بتوان به بهترین شکل زندگی کرد و جهانی گلستان‌گونه ساخت.

این از بزرگ‌ترین جفا به بشریت است که امکان شناخت و آگاهی آنان نسبت به این خاندان فراهم نشود چرا که خاندان حضرت محمد(ص) از ناب‌ترین ذخایر بشری برای نمونه‌گیری و پیروی هستند.

گمشده امروز جهانیان، برخورداری از یک خانواده خوب و قابل اطمینان در رعایت نکات اخلاقی و نوع ارتباط صمیمانه توام با صفا و وفاست که همه ارزش‌های فردی و اجتماعی را می‌توانند در خاندان رسول‌الله(ص)  بیابند.

بزرگ‌ترین و زیباترین تابلو

در تابلوی قاب‌شده پیامبر، نام و تصویر زندگی خانواده‌ای را می‌بینیم که آخرین رسول خداوند عمیقاً به آن خانواده دلبسته و وابسته است. این خانواده با محوریت یک زن و یک مرد که “علی” و “فاطمه” نام دارند، تشکیل شده و اندکی دقت در نوع تربیت و روابط اعضای این خانواده، هر ناظر را به تحسین و تمجید وا می‌دارد، چرا که ذلال‌ترین اخلاص و ارادت و صداقت کامل بر این خانواده حاکم است.

حجت‌الاسلام ساداتی در معرفی حضرت فاطمه(س) می‌گوید: فاطمه(س( دارای چندین لقب است: زهرا، صدیقه، طاهره، راضیه، مرضیه، مبارکه، بتول و…. که در بین آنها، لقب زهرا از شهرت بیشتری برخوردار است و گاه با نام او همراه می‌آید (فاطمه زهرا) و یا به صورت ترکیب عربی (فاطمه الزهراء( زهرا که در تداول بیشتر به جای نام او به کار می‌رود، در لغت به معنای درخشنده، روشن است، بنا بر روایتی نام وی در آسمان‎ها منصوره است.

فاطمه(س) دارای چند کنیه است که معروفترین آنها ام ابیها، ام الائمه، ام الحسن، ام الحسین و ام المحسن می‌باشد.

وی در ادامه می‌افزاید: فاطمه (س)، در خانه پدرش رسول خدا(ص) و تحت تعلیم و تربیت دینی وی پرورش یافت. دوره کودکی او -که دوره نضج گرفتن اسلام و محدودیت‌های ایجاد شده مشرکان بر مسلمانان است- دوره سراسر آزمایش و شکنجه برای مسلمانان است. در این دوره، محاصره اقتصادی و اجتماعی در درّه خشک و سوزان شعب ابی طالب اتفاق افتاد که با گرسنگی و تشنگی و رنج همراه بود. مرگ عزیزان فاطمه (س) نیز در این دوره بود: مادرش خدیجه(س) و همچنین عموی `پیامبر(ص)، ابوطالب، به عنوان اصلی‌ترین حامی پیامبر (ص) در سال دهم (عام الحزن( رخ داد. در همین دوره بود که به دلیل حمایت‌های فاطمه (س) از پدرش و دلجویی‌هایش از وی، پیامبر (ص) به وی لقب “ام ابیها” داد که نشان از مقام و منزلت وی نزد پیامبر (ص) دارد.

این کارشناس دینی زندگی ساده اما مالامال از عشق و پاکی را از ویژگی‌های حضرت زهرا(س) دانست و گفت: با محوریت این بانوی نمونه، کانونی شکل گرفت که در تربیت فرزندان و رضایتمندی همسر در تاریخ بی‌نظیر است.

قناعت و ساده‌زیستی

فاطمه (س) در پوشاک و خوراک به حداقل قناعت می‌کرد و بر خود سخت می‌گرفت و کارهای خانه را نیز به عهده دیگری نمی‌گذاشت، از کشیدن آب تا روفتن خانه، دستاس کردن ذرت یا گندم، نگاهداری کودک، همه را خود به عهده می‌گرفت.‌ گاه با یکدست دستاس می‌کرد و با دست دیگری طفلش را می‌خواباند.

ابن سعد به سند خود از امام علی (ع) روایت کند: روزی که زهرا را به زنی گرفتم فرش ما پوست گوسفندی بود که شب بر آن می‌خوابیدیم و روز شتر آبکش خود را بر آن علف می‌‏خوراندیم و جز این شتر خدمتگزاری نداشتیم.

خانه‌داری

علی(ع) به مردی از بنی سعد می‌گوید: می‌خواهی داستانی از خود و فاطمه را برای تو بگویم: فاطمه محبوب‏ترین کس در دیده پدر خود بود. او در خانه من چندان با مشک آب کشید، که بند مشک در سینه وی جای گذاشت و چندان دستاس کرد که کف دست او پینه بست و چندان خانه را روفت که جامه ‏اش رنگ خاک گرفت.

فاطمه(س) در زندگی مشترک با علی(ع) کارهای داخل خانه و تهیه غذا و نان را به عهده گرفته بود و علی(ع) کارهای خارج از منزل و آوردن مواد سوختی و ضروریات زندگی را به عهده داشت.

همسرداری

در روایات آمده است که پیامبر(ص) به خانه فاطمه(س) و علی(ع) آمده و آنها را مورد محبت و ملاطفت بسیار قرار داد و از فاطمه(س) پرسید: شوهرت را چگونه یافتی؟ فاطمه(س) پاسخ داد: بهترین شوهر است…. سپس سفارش فاطمه(س) را به علی(ع) و سفارش علی(ع)را به فاطمه(س) کرد. علی(ع) فرمود: به خدا سوگند از آن روز به بعد تا فاطمه(س) زنده بود، کاری نکردم که او را به خشم آورد و بر هیچ کاری او را مجبور ننمودم، و او نیز هیچگاه مرا به خشم نیاورده و در هیچ کاری نافرمانی مرا نکرد و به راستی هر وقت به او نظر می‌کردم غم و اندوهم برطرف می‌شد.

رابطه با پدر

پس از جنگ احد به زهرا(س) خبرمی‌دهند که پدرش در جنگ آسیب دیده است؛ سنگی به چهره او رسیده و چهره‏‌اش را خونین ساخته است. او با دسته‏‌ای از زنان برمی‌‏خیزد؛ آب و خوردنی بر پشت‏ خود برمی‌‏دارند، به رزمگاه می‌روند. زنان، مجروحان را آب می‌‏دهند و زخم‏‌های آنها را می‌‏بندند و فاطمه جراحت پدر را شست و شو می‌دهد، خون بند نمی‌‏آید. پاره بوریائی را می‌‏سوزاند و خاکستر آن را بر زخم می‌‏نهد. تا جریان خون قطع شود. در این جنگ، حمزه عموی پیامبر(ص) و بیش از ۷۰ تن از مسلمانان شهید شدند. پس از این واقعه، طبق نوشته واقدی، فاطمه (ع) هر دو یا سه روز خود را به قبرستان احد می‌رساند و بر مزار شهیدان می‌‏گریست و آنان را دعا می‌کرد.

عبادت

امام صادق(ع) از پدران خویش از حسن بن علی)ع) روایت می‌کند:
مادرم شب‌های جمعه را تا بامداد در محراب عبادت می‌‏ایستاد.
حسن بصری از بزرگان اهل سنت می‌گوید: “در این امت، عابدتر از فاطمه(س) نیامده است، آنقدر به نماز و عبادت ایستاد که پاهایش ورم کرد.

تسبیح‏‌هائی که بنام تسبیحات حضرت زهرا(س) شهرت یافته و در کتاب‏‌های معتبر شیعه و سنی و دیگر اسناد روایت ‏شده نزد همه معروف است. آنان که خود را ملزم به سنت می‌دانند، این تسبیح‏‌ها را پس از هر نماز می‌خوانند: «سی و چهار بار الله اکبر، سی و سه بار سبحان الله و سی و سه بار الحمد لله‏».
نیز سید بن طاووس در اقبال دعاهائی از او روایت کرده است که پس از نمازهای ظهر، عصر، مغرب، عشا و نماز بامداد به طور مرتب می‌خوانده است. همچنین دعاهای دیگری نیز از او نقل شده است که در مورد پاره‏‌ای گرفتاری‏‌ها خوانده می‌‏شود. کسانی که خود را موظف به خواندن ادعیه و ادای مستحبات می‌‏دانند، بدین دعاها آشنائی دارند.

از خود گذشتگی

از امام حسن بن علی نقل شده است که: مادرم شب‌های جمعه را تا بامداد در محراب عبادت می‌‏ایستاد و چون دست ‏به دعا برمی‌داشت مردان و زنان با ایمان را دعا می‌‏کرد، اما درباره خود چیزی نمی‌‏گفت. روزی بدو گفتم: مادر! چرا برای خود نیز مانند دیگران دعای خیر نمی‌کنی؟ گفت:
فرزندم همسایه، مقدم است.
نیز نقل شده است که فاطمه در شب عروسی خود وقتی با تقاضای زنی مستمند روبه‌رو شد، پیراهن نو خود را به او داد و خود به لباسی مستعمل اکتفا کرد.

جام جم ما و تمنای از دیگران؟!

دکتر حلیمی استاد دانشگاه مازندران، حضرت زهراء(س) را امروزه مظلوم‌ترین و ناشناخته‌ترین بانوی بشریت می‌داند و اظهار می‌دارد: اگر جهانیان بویژه بانوان نسبت به این بانوی بی‌نظیر تاریخ کوچک‌ترین شناخت و معرفت کسب کنند، بهترین الگوی خود را از این بانوی بانوان تاریخ خواهند گرفت و آنگاه است که جهان آماده نمایش عفاف و پاکدامنی و شکل‌گیری خانواده‌هایی مبتنی بر معنویت و سعادت و جامعه‌ای عاری از زشتی و ظلم خواهد بود.

وی در پایان گفت: به مصداق: سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد، آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد؛ مسلمانان بویژه ما شیعیان با داشتن الگوی شایسته و گرانقدری چون حضرت فاطمه(س)، نباید بهیچوجه در انتقال الگو به جهان به‌خصوص دنیای تشنه غرب کوچک‌ترین درنگ و تردیدی نمائیم که در این صورت، علاوه بر جفای بزرگ به بشریت، خود نیز دچار انحرافات و انحطاطات فلاکت‌بار خواهیم شد که علائم آن بتدریج در حال بروز است.

روایتی از وداع جانسوز امیرالمؤمنین و حسنین در لحظات شهادت حضرت فاطمه(ع)

آنچه در ادامه می‌آید، گوشه‌ای از لحظات آخر عمر شریف حضرت فاطمه زهرا سلام علیها وداع فرزندان و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام بر بالین آن حضرت است.

لحظات آخر عمر شریف فاطمه زهرا سلام‌الله علیها و حضور حسنین علیهماالسلام بر بالین مادر

لَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاهُ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَتَى النَّبِیَّ لَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ بِکَافُورٍ مِنَ الْجَنَّهِ فَقَسَمَهُ أَثْلَاثاً ثُلُثاً لِنَفْسِهِ وَ ثُلُثاً لِعَلِیٍّ وَ ثُلُثاً لِی وَ کَانَ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً فَقَالَتْ یَا أَسْمَاءُ ائْتِینِی بِبَقِیَّهِ حَنُوطِ وَالِدِی مِنْ مَوْضِعِ کَذَا وَ کَذَا فَضَعِیهِ عِنْدَ رَأْسِی فَوَضَعَتْهُ ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا وَ قَالَتِ انْتَظِرِینِی هُنَیْهَهً وَ ادْعِینِی فَإِنْ‏ أَجَبْتُکِ‏ وَ إِلَّا فَاعْلَمِی أَنِّی قَدْ قَدِمْتُ عَلَى أَبِی فَانْتَظَرَتْهَا هُنَیْهَهً ثُمَّ نَادَتْهَا فَلَمْ تُجِبْهَا فَنَادَتْ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى یَا بِنْتَ أَکْرَمِ مَنْ حَمَلَتْهُ النِّسَاءُ یَا بِنْتَ خَیْرِ مَنْ وَطِئَ الْحَصَا یَا بِنْتَ مَنْ کَانَ مِنْ رَبِّهِ‏ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏ قَالَ فَلَمْ تُجِبْهَا فَکَشَفَتِ الثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا فَوَقَعَتْ عَلَیْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِیَ تَقُولُ فَاطِمَهُ إِذَا قَدِمْتِ عَلَى أَبِیکِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَقْرِئِیهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ السَّلَامَ فَبَیْنَا هِیَ کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَقَالا یَا أَسْمَاءُ مَا یُنِیمُ أُمَّنَا فِی هَذِهِ السَّاعَهِ قَالَتْ یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَیْسَتْ أُمُّکُمَا نَائِمَهً قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا فَوَقَعَ عَلَیْهَا الْحَسَنُ یُقَبِّلُهَا مَرَّهً وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی قَالَتْ وَ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قَلْبِی فَأَمُوتَ قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاءُ یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ انْطَلِقَا إِلَى أَبِیکُمَا عَلِیٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّکُمَا فَخَرَجَا حَتَّى إِذَا کَانَا قُرْبَ الْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُکَاءِ فَابْتَدَرَهُمَا جَمِیعُ الصَّحَابَهِ فَقَالُوا مَا یُبْکِیکُمَا یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَا أَبْکَى اللَّهُ أَعْیُنَکُمَا لَعَلَّکُمَا نَظَرْتُمَا إِلَى مَوْقِفِ جَدِّکُمَا فَبَکَیْتُمَا شَوْقاً إِلَیْهِ فَقَالا لَا أَ وَ لَیْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا قَالَ فَوَقَعَ عَلِیٌّ عَلَى وَجْهِهِ یَقُولُ بِمَنِ الْعَزَاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ أَتَعَزَّى فَفِیمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِک‏.[۱]

ترجمه:

روایت‌شده: حضرت فاطمه به هنگام رحلت، به اسماء فرمود: در زمان فوت پدرم جبرئیل کافور بهشتی آورد. پدرم آن را سه قسمت کرد. یک قسمت برای خودش، یک قسمت برای علی و یک قسمت هم برای من. آنگاه به اسماء فرمود: باقیمانده حنوط پدرم را که در فلان موضع است بیاور و نزد سرم بگذار. اسماء می‌گوید: وقتی من امر آن بانو را اجرا نمودم لباس خود را روی خویشتن کشید و به من فرمود: پس از چند لحظه مرا صدا بزن، اگر جواب تو را گفتم که هیچ و الا بدان که نزد پدر بزرگوارم رفته‌ام.

اسماء بعد از چند لحظه‌ای آن بانوی مظلومه را صدا زد، ولی جوابی نشنید، دوباره صدا زد: ای دختر محمد مصطفی، ای دختر بهترین کسی که مادرش وی را حمل کرد، ای دختر بهترین کسی که بر روی سنگریزه‌ها پا نهاد، ای دختر آن‌کسی که مقامش به قاب قوسین او ادنی رسید! اما جوابی نگرفت.

وقتی اسماء لباس آن حضرت را از روی بدنش برداشت دید از دنیا رفته است. اسماء بدن آن بانو را حرکت می‌داد و می‌گفت: ای فاطمه! زمانی که نزد پدر بزرگوارت رفتی سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان. در همان حینی که اسماء این سخن را می‌گفت حسنین علیهماالسلام از راه رسیدند و گفتند: اسماء! مادر ما در چنین ساعتی به خواب نمی‌رفت؟! گفت: مادر شما خواب نرفته، بلکه از دنیا رفته است.

امام حسن روی بدن مادر افتاد و پیکر مقدّس او را حرکت می‌داد و می‌فرمود: مادر جان! قبل از اینکه روح از بدن من مفارقت کند با من تکلم کن! آنگاه امام حسین آمد و پاهای مبارک مادر را حرکت می‌داد و می‌بوسید و می‌فرمود: مادر جان! من فرزند تو حسینم. قبل از اینکه هلاک شوم و بمیرم با من صحبت کن! اسماء به ایشان گفت: ای فرزندان پیامبر نزد پدرتان علی بروید و آن حضرت را از فوت مادرتان آگاه نمایید. حسنین علیهماالسلام از خانه خارج و به سوی مسجد روانه شدند، هنگامی‌که نزدیک مسجد رسیدند صدا به گریه بلند کردند. گروهی از صحابه به حضور ایشان آمدند و گفتند: برای چه گریانید؟! خدا چشم شما را نگریاند! شاید نظر شما به جای جدتان رسول خدا افتاد و از کثرت علاقه‌ای که به او دارید گریان شدید؟ فرمودند: نه مادر ما از دنیا رحلت کرده است. حضرت امیر علیه‌السلام پس از شنیدن این خبر جان‌گداز با صورت به زمین درافتاد و فرمود: ای دختر حضرت محمد! من غم و اندوه خود را بعد از تو به که بگویم؟ من درد دل‌های خود را برای تو می‌گفتم، اکنون برای چه کسی درد دل کنم؟

روایتی جانسوز از آخرین لحظات حسنین و امیرالمؤمنین بر بالین حضرت زهرا سلام‌الله علیها

لحظات آخر عمر شریف فاطمه زهرا سلام‌الله علیها و حضور امیرالمؤمنین علیه‌السلام بر بالین حضرت همسر و وصایای آن بانو به حضرت امیر (علیه‌السلام)

وَ قَدْ صَلَّى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام صَلَاهَ الظُّهْرِ وَ أَقْبَلَ یُرِیدُ الْمَنْزِلَ إِذَا اسْتَقْبَلَتْهُ الْجَوَارِی بَاکِیَاتٍ حَزِینَاتٍ فَقَالَ لَهُنَّ مَا الْخَبَرُ وَ مَا لِی‏ أَرَاکُنَ‏ مُتَغَیَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَ الصُّوَرِ فَقُلْنَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَدْرِکْ ابْنَهَ عَمِّکَ الزَّهْرَاءَ وَ مَا نَظُنُّکَ تُدْرِکُهَا فَأَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مُسْرِعاً حَتَّى دَخَلَ عَلَیْهَا وَ إِذَا بِهَا مُلْقَاهٌ عَلَى فِرَاشِهَا وَ هُوَ مِنْ قَبَاطِیِّ مِصْرَ وَ هِیَ تَقْبِضُ یَمِیناً وَ تَمُدُّ شِمَالًا فَأَلْقَى الرِّدَاءَ عَنْ عَاتِقِهِ وَ الْعِمَامَهَ عَنْ رَأْسِهِ وَ حَلَّ أَزْرَارَهُ وَ أَقْبَلَ حَتَّى أَخَذَ رَأْسَهَا وَ تَرَکَهُ فِی حَجْرِهِ وَ نَادَاهَا یَا زَهْرَاءُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّکَاهَ فِی طَرَفِ رِدَائِهِ وَ بَذَلَهَا عَلَى الْفُقَرَاءِ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا ابْنَهَ مَنْ صَلَّى بِالْمَلَائِکَهِ فِی السَّمَاءِ مَثْنَى مَثْنَى فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا فَاطِمَهُ کَلِّمِینِی فَأَنَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ فَفَتَحَتْ عَیْنَیْهَا فِی وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَیْهِ وَ بَکَتْ وَ بَکَى وَ قَالَ مَا الَّذِی تَجِدِینَهُ فَأَنَا ابْنُ عَمِّکِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ فَقَالَتْ یَا ابْنَ الْعَمِّ إِنِّی أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذِی لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِیصَ عَنْهُ …. فَیُصْبِحَانِ یَتِیمَیْنِ غَرِیبَیْنِ مُنْکَسِرَیْنِ فَإِنَّهُمَا بِالْأَمْسِ فَقَدَا جَدَّهُمَا وَ الْیَوْمَ یَفْقِدَانِ أُمَّهُمَا فَالْوَیْلُ لِأُمَّهٍ تَقْتُلُهُمَا وَ تُبْغِضُهُمَا. ثُمَّ أَنْشَأَتْ تَقُول‏:

ابْکِنِی إِنْ بَکَیْتَ یَا خَیْرَ هَادٍ وَ اسْبِلِ الدَّمْعَ فَهُوَ یَوْمُ الْفِرَاقِ‏
یَا قَرِینَ الْبَتُولِ أُوصِیکَ بِالنَّسْلِ فَقَدْ أَصْبَحَا حَلِیفَ اشْتِیَاقٍ‏
ابْکِنِی وَ ابْکِ لِلْیَتَامَى وَ لَا تَنْسَ قَتِیلَ الْعِدَى بِطَفِّ الْعِرَاقِ‏
فَارَقُوا فَأَصْبَحُوا یَتَامَى حَیَارَى یَحْلِفُ اللَّهَ فَهُوَ یَوْمُ الْفِرَاق‏

قَالَتْ فَقَالَ لَهَا عَلِیٌّ مِنْ أَیْنَ لَکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ هَذَا الْخَبَرُ وَ الْوَحْیُ قَدِ انْقَطَعَ عَنَّا فَقَالَتْ یَا أَبَا الْحَسَنِ رَقَدْتُ السَّاعَهَ فَرَأَیْتُ حَبِیبِی رَسُولَ اللَّهِ ص فِی قَصْرٍ مِنَ الدُّرِّ الْأَبْیَضِ فَلَمَّا رَآنِی قَالَ هَلُمِّی إِلَیَّ یَا بُنَیَّهِ فَإِنِّی إِلَیْکِ مُشْتَاقٌ فَقُلْتُ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَشَدُّ شَوْقاً مِنْکَ إِلَى لِقَائِکَ فَقَالَ أَنْتِ اللَّیْلَهَ عِنْدِی وَ هُوَ الصَّادِقُ لِمَا وَعَدَ وَ الْمُوفِی لِمَا عَاهَدَ فَإِذَا أَنْتَ قَرَأْتَ یس فَاعْلَمْ أَنِّی قَدْ قَضَیْتُ نَحْبِی فَغَسِّلْنِی وَ لَا تَکْشِفْ عَنِّی فَإِنِّی طَاهِرَهٌ مُطَهَّرَهٌ وَ لْیُصَلِّ عَلَیَّ مَعَکَ مِنْ أَهْلِیَ الْأَدْنَى فَالْأَدْنَى وَ مَنْ رُزِقَ أَجْرِی وَ ادْفِنِّی لَیْلًا فِی قَبْرِی بِهَذَا أَخْبَرَنِی حَبِیبِی رَسُولُ اللَّه.[۲]

ترجمه:

به هنگام رحلت حضرت زهرا سلام‌الله علیها، امام علی علیه‌السلام نماز ظهر را خوانده به سوی منزل بازگشت. کنیزان را در راه دید درحالی‌که گریان و محزون بودند. امام علیه‌السلام به ایشان فرمود: چه خبر شده، چرا شما را ناراحت و مضطرب می‌بینم؟! گفتند: یا امیرالمؤمنین! دخترعموی خود زهرا را دریاب، گر چه گمان نمی‌کنیم حاصلی داشته باشد. حضرت علی به‌سرعت به سوی اتاق فاطمه رفت و بر آن بانو وارد شد، ناگاه دید فاطمه در میان بستر خویش افتاده و به‌طرف راست و چپ می‌غلتد.

علی علیه‌السلام ردا را از دوش خود و عمامه را از سر مبارک خویش افکند و لباس خود را درآورد، آنگاه آمد و سر مبارک حضرت زهرا را به دامن گرفت و فرمود: ای زهرا! ولی حضرت فاطمه سخنی نگفت. برای دومین بار فرمود: ای دختر محمد مصطفی! فاطمه زهرا باز جوابی نداد! علی علیه‌السلام برای سومین بار صدا زد: ای دختر آن‌کسی که زکات را در دامن عبای خود برای فقرا می‌برد! جوابی نشنید. ای دختر آن‌کسی که با ملائکه نماز خواند! حضرت زهرا علیها‌السّلام جوابی نداد. علی علیه‌السلام صدا زد: ای فاطمه، با من سخن بگو! من پسرعموی تو علی بن ابی‌طالب هستم. فاطمه چشمان خود را به روی او باز کرد، آنگاه آن بانو گریست و علی علیه‌السلام هم گریان شد و به زهرای اطهر فرمود: تو را چه شده؟ من پسرعمویت علی هستم. فاطمه گفت: ای پسرعمو! من اکنون مرگ را مشاهده می‌کنم که نمی‌توان از دست آن گریخت. سپس راجع به فرزندانش خصوصاً امام حسن و امام حسین سفارش‌هایی فرمود و گفت:
ایشان یتیم و دل‌شکسته‌اند، دیروز بود که آنان جدّ بزرگوار خود را از دست دادند، امروز هم مادر خود را از دست می‌دهند. وای بر آن امّتی که آنان را می‌کشند و با ایشان بغض و دشمنی می‌ورزند! آنگاه اشعاری را بدین ترتیب خواند: اگر گریه می‌کنی بر من گریه کن ای بهترین هدایت‌کنندگان و اشک بریز که روز فراق رسید.
ای همسر بتول! من درباره نسل خود به تو سفارش می‌کنم، زیرا که ایشان ملازم اسلام می‌باشند. برای من و یتیم‌های من گریه کن، مخصوصاً کشته و قتیل کربلا را فراموش نکنی. ایشان مفارقت می‌کنند و یتیمانی حیران و سرگردان می‌شوند، خداوند مقرّر کرده که روز فراق است. حضرت امیر به زهرای اطهر فرمود: ای دختر رسول خدا! تو این مطلب را از کجا می‌گویی، درصورتی‌که وحی خدا از خاندان ما قطع‌شده است؟! فاطمه گفت: ای ابوالحسن! من امروز خواب دیدم که پدر بزرگوارم در میان قصری از جواهرات سفید است، چون مرا دید فرمود: دخترم! نزد من بیا، زیرا من مشتاق تو هستم. گفتم: پدر جان! به خداوند سوگند که من بیشتر شوق ملاقات تو را دارم. پدر فرمود: تو امشب نزد من خواهی بود. گفتار پدرم همیشه راست است و به وعده خود وفا خواهد کرد. علی جان! هنگامی‌که دیدی من سوره یس را قرائت نمودم بدان که اجلم فرا رسیده، مرا غسل بده، ولی بدنم را برهنه نکن، زیرا من پاک و مطهّر هستم. علی جان! خودت و اهل خانه‌ام که به من نزدیک هستند بر جنازه‌ام نماز بخوانید. علی جان! مرا شبانه به خاک بسپار، این نحوه را پدرم پیغمبر خدا به من خبر داده.



[۱]بحار الأنوار،علامه مجلسی، ج‏۴۳، ص ۱۸۶-۱۸۷

[۲] بحار الأنوار ،علامه مجلسی،ج‏۴۳، ص ۱۷۸-۱۷۹