روایت انحراف؛ نگاهی نو به افکار و عقاید حلقه بهار
همواره یکی از مهمترین مدعاهای حلقه انحرافی شکل گرفته در دولتهای دهم این بوده که انحراف یک برچسب سیاسی است که مخالفین آقای احمدینژاد برای از میدان به در کردن وی و متفرق کردن هوادارانش ساختهاند و اساساً انحرافی در افکار و عقاید این حلقه وجود نداشته و این حلقه بهترین منادیان و معتقدان اسلام […]
همواره یکی از مهمترین مدعاهای حلقه انحرافی شکل گرفته در دولتهای دهم این بوده که انحراف یک برچسب سیاسی است که مخالفین آقای احمدینژاد برای از میدان به در کردن وی و متفرق کردن هوادارانش ساختهاند و اساساً انحرافی در افکار و عقاید این حلقه وجود نداشته و این حلقه بهترین منادیان و معتقدان اسلام ناب، مکتب امام خمینی (ره) و گفتمان اتقلاب اسلامی بوده و هستند.
به تازگی کتابی به نام «روایت انحراف» توسط پژوهشگران «اندیشکده ولاء» و درباره عقاید و افکار حلقه موسوم به «حلقه انحرافی» تألیف شده است. در این کتاب که به زودی به زیور طبع آراسته و روانه بازار نشر خواهد شد، تلاش گردیده تا فراتر از تحلیلهای سیاسی راجع به حلقه آقای احمدی نژاد و دوستانش، به بررسی افکار و عقاید وی و این حلقه پرداخته شود. کنکاشی که میتواند نسبت عقاید و افکار این حلقه با مکتب «اسلام ناب» را که انقلاب اسلامی تعین یافته وجه نهضتی آن در عصر کنونی است را مشخص نماید. گزیدهای از این کتاب به تدریج در پایگاه «خبری-تحلیلی مشرق» منتشر خواهد شد.
**********
«حلقه انحرافی» یکی از حلقههای مرموز در تاریخ انقلاب اسلامی است که تاکنون هزینههای سنگینی بر انقلاب و کشور تحمیل نموده است. این حلقه از سال ۱۳۸۴ تا سال ۱۳۹۲ توانست در ساختار قدرت جایگاهی به دست آورده و برنامههای خود را پیگیری نماید. آقای محمود احمدی نژاد در سال ۱۳۸۴ با تکیه بر گفتمان انقلاب اسلامی و شعارهای انقلابی که طی سالهای منتهی به ۸۴ توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی و نیروهای انقلابی و در مبارزه با جریان تجدیدنظرطلبحول دال اصلی ولایت و دالهای فرعی عدالت، استکبارستیزی، استقلال و پیشرفت گفتمانسازی شده بود، توانست به قدرت برسد.
دولت نهم تا مدتها با ورود نیروهای انقلابی در آن و طنین انداز شدن شعارهای انقلاب در حرف و منعکس شدن روحیه انقلابی در عمل، خوش درخشید، اما به مرور زمان با نقشآفرینی حلقه مرموز و انحرافی فوق و پر رنگ شدن ادبیات و کلیدواژههای آنان مانند انسانگرایی، جهانیشدن، مکتب ایران، کوروش و … در سخنان آقای احمدینژاد، درخشندگی دولت کم شده و در نهایت تمامی تلاشها و اقدامات بزرگ صورت گرفته در دولتهای نهم و دهم به حاشیه رفت.
این حلقه اقدامات خود را پس از پایان حضور در دولت متوقف نکرد، بلکه پس از فترتی کوتاه دیگربار اقدامات مخرب خود را شدیدتر از گذشته آغاز نمود. حلقه فوق تاکنون برای ترویج دیدگاههای خاصش (به خصوص در میان متدینین و انقلابیها) حداکثر استفاده را از ادبیات انقلابی و اسلامی داشته و با بهرهگیری از انواع روشهای تبلیغاتی و عملیات روانی، خود را در جایگاه مظلوم نشانده و هرگونه نقد و پرسش از خود را فاقد منطق، سیاسی و جناحی جلوه داده است.
متأسفانه در روشنگری و تبیین مسئلهٔ انحراف، نیروهای انقلابی متوسل به مستندات و قرائنی شدند که هضم و پذیرش آن و نیز امکان اثبات و تبیین آن برای عموم مردم مشکل بود. حال آنکه صرفنظر از درستی و اعتبار این مستندات، انحراف عقیدتی این حلقه، در مواضع و اظهارات و کنشگری رئوس حلقهٔ انحراف مشهود بوده و هست.
با این وصف طی سالهای اخیر، بخشی از مردم و بدنه انقلابی کشور در موضوع افکار و عقاید حلقه انحرافی فوق، پرسشهایی داشته که متأسفانه تاکنون پاسخ درخوری به آنها داده نشده است. پرسشهایی مانند:
«چرا به لیدرهای جریان موسوم به بهار، حلقه انحرافی گفته میشود؟»، «اندیشه حلقه انحرافی چیست؟»، «این حلقه چگونه میاندیشد؟»، «کدام بخش از اندیشه این حلقه، انحرافی است؟» که تاکنون به صورتی دقیق و مفصل به آنها پرداخته نشده است. کتاب «روایت انحراف» پژوهشی مستند و دقیق است که با هدف پاسخ مستند و متقن به برخی از این پرسشها تهیه شده است.
در تمنای اومانیسم
برخلاف تصور جامعه و نیروهای انقلابی، کنشهای «حلقه انحراف» در دولتهای نهم و دهم صرفاً یک کنش سیاسی معطوف به کسب قدرت نبوده و ریشه در اندیشهها و عقاید خاص این حلقه دارد.
با توجه به تأکید چهرههای اصلی این حلقه بر یک تلقی خاص از خدا و نیز انسان، در این بخش به این موضوع بسیار مهم که بنیانهای سایر مباحث را روشن میسازد پرداخته میشود.
در آموزههای حلقه انحراف، «انسان» محور اصلی خلقت است. در این نگاه، همه هستی در خدمت انسان است و اگر انسان نباشد، هستی عبث و بیهوده خواهد بود. از نظر این حلقه، بدون وجود انسان این بیهودهگی به حدی است که حتی وجود خدا هم معنایی نداشته و این وجود انسان است که به خدا معنا میبخشد.
اسفندیار رحیممشایی انسانگرایی را به عنوان اصل اساسی فکری خود مطرح نموده است. از نظر مشایی، انسان محور وحدت بین انسانها است:
«تأکید میکنم که خدا محور وحدت انسانها نیست و حتی امروز هم بشر به وحدت نرسیده است چرا که اگر به وحدت رسیده بود این همه خونریزی و جنگها صورت نمیگرفت … چرا خدا، محور وحدت نشده است و من میگویم مشکل این است که به تعداد انسانها خدا هست … ملتها در طول تاریخ همواره یک خدا را نپرستیدهاند چون انسانها خدای متفاوت دارند.»
بر اساس نگاه مشایی، با این استدلال که به تعداد انسانها خدا وجود دارد، خدا را نمیتوان محور وحدت انسانها قرار داد و به جای خدا باید انسان را محور وحدت قرار داد، چرا که خدا موضوع اختلافها بین انسانها بوده است. در این منظر به خاطر اختلاف نگاه افراد نسبت به خدا، جایگزین مناسب دیگری برای قرار دادن در محور وحدت بین انسانها وجود دارد. از نظر مشایی به جای تکیه بر خدا که عامل تفرقه و جنگها شده است، بهتر است بر مفهوم «انسان» تکیه کرد.
گزاره «به تعداد انسانها خدا هست» که به صورت اجمالی توسط مشایی گفته شده، البته نشان از نگرشی خاص در افکار این حلقه دارد که مشایی صرفاً به آن اشاره کرده است. توضیح و تبیین این دیدگاه در یادداشتهای «اکبر جباری» که یکی از افراد نزدیک به مشایی و از چهرههای تئوریک حلقه انحراف است، به صورت مبسوطتر آمده است.
خدای ذهنی یکتاپرستان
همانگونه که اشاره گردید گزاره «به تعداد انسانها خدا هست» که توسط مشایی مطرح شد، یک گزاره ذوقی شخصی نیست که به صورت فیالبداهه و ناگهانی بر زبان مشایی جاری شده باشد، بلکه شواهد نشان میدهد که این گزاره یک گزاره اساسی در افکار حلقه انحرافی و ناشی از تلقی خاص این حلقه در مورد «خدا» است.
بررسی نظرات اکبر جباری که در کانال شخصی یا کتابهایش منتشر شده، نشان میدهد که این گزاره از یک پشتوانه شبه تئوریک برخوردار بوده و از جمله اعتقادات اساسی حلقه انحراف است که جباری تلاش نموده تا آن را با کمک آموزههای صوفیه و نظرات فیلسوفانی چون «مارتین هایدگر» تئوریزه نماید. اکبر جباری در این باره مینویسد:
«وقتی ما به چیزی معتقدیم، ابتدا تصوری از او نزد خود داریم و سپس با تصدیق آن، بدان معتقد میشویم. حال آنکه ما هیچ تصوری از خدا نداریم تا بتوانیم بدو معتقد شویم. شاید یکی بگوید، من از خدا تصوری دارم. تصور خوبی، خیر، نیکی و خوب. میپرسم، شما این تصورات را چگونه بدست آوردهاید؟ آیا غیر از این است که شما در جهان انسانی، مفاهیمی را در مناسبات خود دارید که این مفاهیم را در بهترین و کاملترین مصداقش، به کسی یا چیزی به نام خدا اطلاق میکنید. مثلاً شما مهربانی را در مادر و پدر و دیگر انسانها دیدهاید، سپس این مفهوم مهربانی را به حد کمال بردهاید و مصداقش را در چیزی به نام خدا جمع کردهاید! این دقیقاً همان شبههایست که برخی از فیلسوفان طرح کردهاند. یعنی خدا انسان را نیافریده بلکه این انسان است که مفهوم خدا را ساخته است! حتی اگر به منشأ اعتقادات نگاه کنیم، خواهیم دید که اعتقاد ما به خدا، در واقع اعتقاد ما به چیزی است که در حاق خود، اندیشهای مشرکانه است. ما “چیزی” را خدا انگاشتهایم و بدان معتقد شدهایم. در واقع مفهومی را ساختهایم و خود را به همان مفهوم گره زدهایم. خدا اگر چیزی باشد، دیگر خدا نیست. شیئیت در ذات خود مخلوق است و اعتقاد همواره به چیز و شیء تعلق میگیرد. خواه این چیز مادی باشد، خواه غیر مادی مانند یک اندیشه.»۲
جباری در این متن گزاره «به تعداد انسانها خدا است» مشایی را توضیح داده و سعی میکند با پارهای استدلالهای مغالطهآمیز آن را اثبات نماید. وی برای اثبات حرف خود به طور ضمنی به نظرات برخی فیلسوفان مادیگرای ملحد همچون «فویرباخ» که یکی از فیلسوفان قائل به ماتریالیسم مکانیکی است، استناد کرده و آن را تأیید نموده است.