وبلاگستان
کد خبر : 10947
چهارشنبه - ۱۹ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۶

فرازهایی خواندنی از وصیت نامه شهید تازه تفحص شده بهبهانی

به نقل از وبلاگ کوچه شهید / بسیجی شهید نعمت اله خانی ۳۱ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴ در شهرستان بهبهان به دنیا آمد. پدرش نصراله راننده بود. دانش آموز دوم متوسطه در رشته حسابداری بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در عملیات خیبر هشتم اسفند ۱۳۶۲ در هورالهویزه به شهادت رسید و در طول […]

فرازهایی خواندنی از وصیت نامه شهید تازه تفحص شده بهبهانی

به نقل از وبلاگ کوچه شهید /

بسیجی شهید نعمت اله خانی ۳۱ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴ در شهرستان بهبهان به دنیا آمد. پدرش نصراله راننده بود. دانش آموز دوم متوسطه در رشته حسابداری بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در عملیات خیبر هشتم اسفند ۱۳۶۲ در هورالهویزه به شهادت رسید و در طول ماه‌های اخیر توسط گروه‌های تفحص کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح کشف و ۲۳ اسفندماه ۹۴ همزمان با روز شهادت حضرت زهرای مرضیه(سلام الله علیها) در بهبهان تشییع و در گلزار شهدای آن شهرستان به خاک سپرده خواهد شد.

… و اما بگویم که این تنها یک وصیت نامه نیست، بلکه یک درد نامه است که حاوی دردهای درونم می باشد و یک عشق نامه است که عشقم به معبودم را نشان می دهد و یک سوز نامه است که بیان کننده سوزشی است که از عشق الله در وجودم می باشد و یک مناجات نامه است که در آن به خدا گفته ام که من گنهکارم و کارم گناه و تو بخشنده ای و بخشندگی صفت و خوی توست. پس مرا ببخش و باز باید بگویم که شاید هم یک دروغ نامه باشد. یعنی این حقیر نه عاشق باشد و نه سوزش عشق داشته باشد… و در آخر باید بگویم که این اوراق هم نصیحتانه است و هم وصیتنامه…
پیام من به ملت قهرمان و شهید پرور ایران این است که در حفظ اسلام بکوشند و بدانید که اسلام با ریختن خون بهترین عالمان و مومنان و جوانان شیعه به دست ما رسیده، با ریختن خون حسین بن علی دست پرورده پیامبر (صلی الله علیه و آله) و فرزند علی (علیه السلام) و عزیز فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به دست ما رسیده. پس ای مردم با اسلام باشید و با اسلام زندگی کنید و با اسلام خود را بسازید و سرانجام با اسلام بمیرید و حیات جاودانی بگیرید.

ای مردم و ای خانواده عزیزم و ای همه کسانی که این وصیت نامه را می خوانید خداوند را فراموش نکنید؛ زیرا اگر خداوند را فراموش کردید، خودتان را هم فراموش می کنید. آن وقت است که خیال می کنید همه چیز انسان دنیا و مادیات دنیاست ولی حقیقت غیر از این است… ای مردم فراموش مکنید که وطن اصلی آخرت است و در حقیقت دنیا چون قفسی است که ما در آن زندانی هستیم و با مرگ، از قفس دنیا خلاص می شویم. پس به یاد مرگ باشید و اینقدر در لجن زار این دنیا دست و پا نزنید که بیچاره می شوید. سرعت سپری شدن عمر را بدانید و خودتان را آماده رفتن کنید… تا کار از کار نگذشته عمل خیر کنید. عمل به اسلام کنید. برای مال دنیا حرص نزنید؛ زیرا که شما را سعادتمند نمی کند. اعمال صالح انجام دهید؛ زیرا این عمل انسان است که در قبر و برزخ و در قیامت انیس و مونس اوست…

و اما ای خدای بزرگ… ای مولای من و ای معشوق من… وقتی در قلبم می نگرم احساس می کنم که عاشق تو شده ام. با غیر تو بیگانه ام. احساس می کنم که مرغ روحم می خواهد از قفس دنیا رها شود و در عالم قدس به پرواز در آید…

مولای من… اگر در وجودم عشق می بینی همانطور که خودت فرموده ای تو هم از گناهان من بگذر و عاشقم شو و مرا به پیش خودت ببر زیرا که در این دنیا عرصه بر من تنگ و هیچ دلخوشی در این دنیا ندارم. تنها دلخوشی ام به دنیا هنگامی است که سر بر آستان مقدست می گذارم و تو را عبادت می کنم… تو را عبادت می کنم تا ببینم چه وقت به وصال تو ای مولایم می رسم…

خدایا آرزو دارم هر چه زودتر این انتظار به پایان رسد و مژده وصل به من بدهی. به من مژده بدهی که ای بنده ضعیفم دیگر هیچ ترسی و اندوهی به خود راه مده که از گناهان تو گذشتم و تو را پاک کردم، چنانچه لایق کوی من گردیده ای.

خدایا هر گاه قلبم با توست و هر گاه با یاد تو قلبم آرامش پیدا می کند و به فکر فرو می روم در آن لحظه با چشم بصیرت به صفحه روزگار می نگرم، به قلبم نگاه می کنم و احساس می کنم که بر صفحه قلبم نوشته که تو در این دنیا غریب هستی و دنیا برای تو دیار غربت است. پس تو به فکر دیدار دوست باش…

خدایا بسیار بر من سخت است دور از تو بودن و از تو فاصله گرفتن و تو آگاهی که در دنیا بین من و تو حجاب های زیادی است و عامل همه این حجاب ها، من و گناهان من می باشد. ای خدای بزرگ به من توفیق شهادت بده که با شهادتم این حجاب ها را بدرم و نظری به وجه زیبای تو بیفکنم.

خدایا من عاشقم و سخنم با معشوق بسیار است و این کاغذ و قلم را توان آن نیست که از عشق سخن بگوید. پس دیگر درد سکوت را می شکنم و بقیه حرف ها را برای روزی می گذارم که در کوی تو باشم ای معشوق زیبا روی.

و اما ای پدر و مادرم… شهادت برای من مثل عروسی است؛ زیرا با شهادت، با تمام پاکی ها و خوبی ها و زیبایی ها ازدواج می کنم و به حجله ای در ملکوت می روم که در حوالی کوی معشوقم الله باشد. ای پدر و ای مادرم من یک جان دارم و دوست دارم آن را به کسی بدهم که آن را به من داده…

ای مادر بدان که این دنیا جای من نیست. حیف نیست انسان آن همه نعمت هایی را که خداوند در آخرت برای او مهیا کرده همه را رها کند و به دنیایی بچسبد که هزاران سال عمر در آن به اندازه یک لحظه اینکه در بهشت در جوار پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امامان و شهدا و بالاتر از آن در جوار خدای تعالی باشی نمی ارزد….

ای زمین گواه باش بر شهادت من. شهادتی که بر اساس این عقیده است، اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان امیرالمومنین علیا ولی الله و شهادت می دهم که قیامت حق است. جهنم هست. بهشت و پل صراط و حوض کوثر هست و به همه اینها اعتقاد دارم و بر این عقیده هستم تا بمیرم انشاءالله.

ای پدر و ای مادرم بر مزارم بنویسید که:

اینجا مزار شهیدی است و مزار عاشقی است که بر عشق خود پایدار ماند تا اینکه جان را فدای معشوق کرد. بر مزار من خوش آمدی، فاتحه ای بخوان و این را بدان که تو هم روزی چون من در زیر این خاکها خواهی خفت، پس در فکر این باش که برای سفر آخرت و فردای قیامت توشه ای برگیری.

و اما ای پدر و مادرم از شهادتم در شگفت نباشید…

هنگامی که در دعاها قلبم می شکست و گریه می کردم، در حال گریه می گفتم «اللهم الرزقنا توفیق الجهاد و الشهادت فی سبیلک».

و هنگامی که به دیدار مولایم امام رضا (علیه السلام) رفتم، در آن لحظه پرشور که بدنم را به ضریح امامم چسبانده بودم و قطره های اشک در چشمانم جمع شده بود این جمله را گفتم «اللهم الرزقنا توفیق الجهاد و الشهادت فی سبیلک».

پس تعجب نکنید که خدای متعال این دعا را که در آن حالات، این بنده گنه کارش می کرده را مستجاب نموده است…

نعمت اله خانی ۱۳۶۲/۱۱/۲۹